9اگر شناخت حقيقت حج مقدمۀ علمى است، شوق به حج مقدّمۀ انفعالى است؛ چراكه نفس آدمى تحت تأثير كامل قرار مىگيرد و شوق زيارت خانۀ عتيق دوست، بىقرار و بىآرامش مىكند.
كسىكه از عمق جان و از كنه روان كعبه را خانۀ معشوق و حرم را كوى محبوب شناخته، مىداند كه به سوى خدا مىرود و آگاه است كه براى زيارت او مىشتابد.
آرى، آنكه به زيارت خانۀ دوست مىرود، بايد بداند كه در آنجا، به جز ميعاد ظاهرى و بهجز ميقات خاكى، ميعادى ديگر و ميقاتى برتر دارد. ميعادش ديدار وجه الله و ميقاتش رسيدن به لقاء الله است. پس بايد اسباب ديدار و مقدمات لقاء را فراهم كند و مشتاقانه، طريق وصول را با پاى تن و بال و برجان بپيمايد و هيچ شاغلى او را از هدف بازندارد.
هركس به هركه و به هرچه عشق مىورزد، به تمام متعلّقات او نيز عشق مىورزد. كعبه بيت الله است. اين بيت، معشوق بالذات و مطلوب بالأصاله نيست؛ ولى چون خداى متعال به آن شرافت بخشيده و دو پيامبر پدر و پسر را مأمور كرده كه آن را براى طواف كنندگان و معتكفان و راكعان و ساجدان طاهر كنند.24 مورد علاقۀ هر خداجويى است علىرغم اينكه حاجيان بىمعرفت خانه را مىجويند، او صاحب خانه را مىجويد و شتابان و زمزمه كنان مىگويد:
حاجى به ره كعبه و من طالب ديدار
او خانه همىجويد و من صاحب خانه
عارف فرهيخته و خدا جوى دل شيفته، از عمق جان و روانش فرياد مىزند و اين نغمۀ روح انگيز را به آهنگى ملكوتى در ناى قلب گشادۀ خويش مىدهد:
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
كسى كه به هستى عشق مىورزد؛ چرا كه از اوست، چرا به كعبه عشق نورزد كه معشوق به آن شرافت بخشيده و به آن گفته است: خانۀ من؟ ! همين تشريف خدايى و همين تكريم خدايگانى، به تنهايى براى برانگيختن شوق زيارت، كفايت مىكند؛ ولى حاجى با معرفت و پويندۀ راه شهود و رياضت و دلباختۀ لقاء و رؤيت، مىداند كه چه پاداشها در حج نهفته است و از همه بالاتر، لقاء الله و رؤيت جمال بىمثال دوست است.
حج، خوان گستردهاى است كه هركسى با هر اشتهايى از سرآن خوان سير بر مىخيزد.
آنكه دنيا مىخواهد، كوته فكر است؛ ولى به دنيايش مىرسد و در آخرت بىبهره است.25
آنكه دنيا و آخرت و نجات از دوزخ را مىجويد، همّتى برتر دارد و صد البته كه او نيز به مرادش مىرسد.26
اما آن كه حجى برتر مىكند و دنيا و ما فيها را پشت سر انداخته و بهشت و دوزخ را ناديده انگاشته و در فراق يار طاقتش به طاق رسيده و ناله كنان مىگويد: «گيرم بر عذابت شكيبايى كنم، بر فراقت چه كنم؟ ! و گيرم با حرارت آتش دوزخت كنار بيايم، چگونه خود را محروم از كرامتت بنگرم؟ !»27 چه كند؟ !
پس نبايد پرسيد كه غرض و مقصود از اعمال حج چيست؟ !
آنها كه سؤال مىكنند، «از غفلت ايشان بُوَد از حقيقتِ كارها؛ كه مقصود از اين، بىمقصودى است و غرض از آن، بى غرضى است، تا بندگى بدين پيدا شود و نظر وى جز به محض فرمان نباشد و هيچ