6
شماره شصت و نهم
اسرار معارف حج
توحيد، آغاز و انجام مناسك حج
متن بيانات حضرت آيت الله جوادى آملى - دام ظله العالى - در آستان حج امسال (1430 ه-. ق.)
أَعُوذُ بِاللهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم، وَ الْحَمْدُلِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى جَمِيعِ اْلأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الأَئِمَّةِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِيِّين ِ سِيَّمَا خَاتَمِ الأَنْبِيَاء ِ وَ خَاتَمُ الأَوْصِيَاءِ عَلَيْهِمَا آلاَفُ التَّحِيَّةِ وَ الثَّنَاء، بِهِمْ نَتَوَلَّى وَ مِنْ أَعْدَائِهِمْ نََتَبَرَّأُ.
فرصت مناسبى است، ايام ذىحجّه و اَشهر حج كه مناسك حج به بارگاه الهى تقديم مىشود و زائران حرمين از مشرق و مغرب جهان، كنار كعبه كه قبلۀ مسلمانها و مَطاف آنهاست، دور هم جمع مىشوند تا توحيد و معارف الهى را از نزديك تجربه كنند و مناسك و مراسم دينى را از نزديك امتثال كنند.
تلبيه، توحيد مكرّر است
نكتۀ مهمّى كه هم ما بايد به آن توجّه كنيم، مخصوصاً مبلّغان اسلامى، ائمۀ محترم جمعه و جماعات حرمين و مبلّغان دينى، آن است كه توحيد اصل است و همۀ امور دينى به اين توحيد بر مىگردد. چون توحيد اصل است، در آغاز اِحرام كه «تَلبيه» است، كلمۀ توحيد مكرّر آمده: «لَبَّيْكَ، اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ ( وَ الْمُلْكَ لَكَ ) لَبَّيْكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ» . 1 اين تلبيه كه توحيدِ مكرّر است، از جان و زبان همۀ مسلمانها برمىخيزد و دستور اسلامى هم اين است كه در هر فراز و فرودى تا رسيدن به حرم، تلبيه تكرار شود و اين همانند تكرار «لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله» است كه رسول گرامى - عليه و على آله آلاف التحيۀ و الثناء - طبق نقل مرحوم صدوق در توحيد فرمود: نه من، نه هيچ پيامبرى قبل از من، كلمهاى همتاى «لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله» نياورديم؛2 زيرا خداى سبحان همتا ندارد: « لاَ شَرِيكَ لَكَ » .3 توحيد هم بىهمتاست؛ لا شريك للتوحيد كما لا شريك للواحد؛ اين آغاز و انجام مناسك همۀ مسلمين است.
در نظام هستي، هر موجودى داراى اثرى است
ذات اقدس الهى، نظام هستى را آفريد و مىپرورانَد؛ يعنى هم خالق كلّ است، هم ربّ كلّ و هر موجودى را اثرى بخشيد كه مردم نيازشان را در اثر آن موجودِ ذىاثر برطرف كنند؛ اگر تشنهاند، به آب رو بياورند و اگر گرسنهاند به نان توجّه كنند و اگر نيازمند آشيانه و مسكناند، به بيت و دار و خانه مراجعه كنند و اگر نيازمند به علماند به معلّم و استاد مراجعه كنند و مانند آن؛ اين آثار را ذات اقدس الهى به افراد يا اشياء عطا كرده است.
جز خدا، همه فقر محضاند
اشياء، يعنى ما سواى خدا و همچنين اشخاص، در اصلِ هستى و در بقا و اوصاف و كمالات هستى، فقرِ محضاند [و] فقير الى اللهاند: ( أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَي اللهِ ) .4 اين نكته را كه از پيروى اهل بيت آموختهايم، بيش از گذشته توجه كنيم كه انسان فقير است [اما] نه يعنى ذاتى دارد كه داراى صفت فقر است، بلكه او فقرِ مُمثَّل است. همان طور كه صفت غنا ذاتى خداست نه اينكه ذات خدا جداى از وصف غنا باشد، فقير بودنِ انسان هم ذاتى اوست نه اينكه انسان ذاتى دارد و در كنار ذات، داراى فقر است كه بشود «ذاتٌ ثَبَتَ له الفقر!» ؛ همانطوركه خداوند «ذاتٌ ثبت له الغِنَى» نيست بلكه آنجا مشتق و مبدأ يكى است غِنا و غَنى يكى است، در انسان هم به شرح ايضاً [يعنى] مشتق و مبدأ يكى است. فقر و فقير يكى است. اگر انسان ذاتى داشت جدا از فقر، و فقر براى ذات وصفى بود؛ نظير زوجيتِ اربعه، لازمِ آن اين بود كه انسان در حريم ذات محتاج نباشد، در حالى كه انسان عين حاجت و نياز است و در حريم ذات به خداى سبحان وابسته است؛ يعنى ذاتى جز رَبط و فقر ندارد كه وصف او عين ذات اوست. صفت اگر عين ذات باشد، اين كمال نيست، تا صفت چه باشد و موصوف كه باشد! اگر صفت، صفت كمال باشد، اين عينيت باعث كمال است؛ مثل اينكه خداوند عين علم است، عين قدرت است، عين غِناست و اگر صفت، صفتِ نقص باشد، اين اتّحاد، مكمّل نقص است، مؤيد نقص است، باعث تحقّقِ عميق نقص در درونمايۀ ذات اوست؛ مثل اينكه مىگوييم: «الإنسان فقيرٌ» . پس فقر عين ذات انسان است و «ذاتٌ ثَبَتَ له الفقر» نيست و اين فقر تنها مربوط به انسان نيست، جهان فقيرِ خداست.