25قطع، آن آزادى كه در زمان خلفا تا حدى براى شيعيان وجود داشت رنگ باخت و ائمۀ اطهار و شيعيانشان؛ چه در نظر دادن و چه در عمل كردن به آن، حق ابراز وجود نداشتند. همانطور كه پيشتر گفتيم شيعه در تمام دوران حضور ائمۀ اطهار (عليهم السلام) به تقيه نياز داشته است ليكن آنچه تغيير مىكرده، جهت و انگيزه و حدّ و حدود تقيه بوده است. براى نمونه، در دوران حضور امام على (ع) تقيه بيشتر جنبه و جهت مداراتى داشت ليكن در اين دوران (البته با نگاه اجمالى) تقيه بيشتر جنبۀ حفظ جان شيعيان و جلوگيرى از هدر رفتن خون آنها داشته است. البته اين هم در شرايط مختلف كم و زياد مى شده است.
اين دوران بعد از صلح امام حسن (ع) با معاويه و خلف وعدۀ وى شكل گرفت. معاويه بعد از اعلام اين مطلب كه تمام مواد صلحنامه را زير پا گذاشته، با دستى باز شيعيان را تحت فشار قرار داد. 24 بدون شك در چنين وضعيتى، سخن گفتن از تقيۀ مداراتى، بى معنى است؛ زيرا تقيۀ مداراتى در جايى است كه گروهى احساس امنيت كنند و بتوانند دست به شمشير ببرند و ميان مسلمانان اختلاف به وجود آورند، مصالح را مقدم بدارند و دست از ايجاد اختلاف بردارند و به اتحاد بينديشند؛ اما آنگاه كه جان آن گروه در خطر باشد، ديگر صحبت از مدارا معنى ندارد.
در اين مدت، هر تقيهاى؛ چه از سوى ائمه (عليهم السلام) و چه از سوى شيعيانشان صورت گيرد، به انگيزۀ حفظ جان است و حمل بر تقيۀ مداراتى نياز به قرينه دارد و لذا اگر مى بينيم امام حسن وامام حسين (ع) پشت سر مروان بن حكم، حاكم مدينه نماز مىخوانند،25 نه از باب مدارا است بلكه از باب تقيۀ حفظى است. البته ممكن است كسى اشكال كندكه: امام حسن و امام حسين كه بر جان خود خوفى نداشتند. 26 در پاسخ مىگوييم: اولاً چنين ادعايى بايد ثابت شود. ثانياً به فرض كه خوفى بر جان خود نداشتند ولى به عنوان رهبر دينى شيعيان، براى حفظ جان شيعيانشان هم كه شده، ناگزير از شركت در نماز جماعت بودند.27 اين مطلب از فرمايش امام حسن (ع) مشخص است؛ زمانىكه سليمانبن صرد خزاعى و گروهى از كوفيان در مدينه خدمت امام حسن (ع) رسيدند و نسبت به جريان صلح اعتراض داشتند، امام در پاسخ آنها فرمود:
«فإنّكم شيعتنا و أهل مودتنا، و من نعرفه بالنصيحة والصحبة والاستقامة لنا، و قد فهمت ما ذكرتم و لو كنت بالحزم في أمر الدنيا و للدنيا أعمل و أنصب، ما كان معاوية بأبأس مني بأسا، و أشد شكيمة، و لكان رأيي غير ما رأيتم، و لكني أشهد الله و إياكم أني لم أرد بما رأيتم الاً حقن دمائكم، و إصلاح ذات بينكم، فاتقوا الله و ارضوا بقضاء الله، و سلموا لأمر الله، و الزموا بيوتكم، و كفوا أيديكم، حتى يستريح برّ، أو يستراح من فاجر، مع أن أبي كان يحدثني أن معاوية سيلي الأمر، فو الله لو سرنا إليه بالجبال و الشجر، ما شككت أنه سيظهر، إن الله لا معقب لحكمه، و لا رادّ لقضائه، و أما قولك: يا مذلّ المؤمنين، فو الله لأن تذلّوا و تعافوا أحبّ إليّ من أن تعزوا و تقتلوا، فإن ردّ الله علينا حقّنا في عافية قبلنا، و سألنا الله العون على أمره، و إن صرفه عنا رضينا، و سألنا الله أن يبارك في صرفه عنا، فليكن كل رجل منكم حلسا من أحلاس بيته، ما دام معاوية حيّاً، فإن يهلك و نحن و أنتم أحياء، سألنا الله العزيمة على رشدنا، و المعونة على أمرنا، و أن لا يكلنا إلى أنفسنا، فإن الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون.»28
اگر اين فرمايش امام (ع) را در كنار اعمال معاويه و عمالش قرار دهيم، معناى حرف امام (ع) را خوب و واضح مى فهميم و اينكه شيعيان آن حضرت به صورت جدى در خطر بودند وامام اين وظيفه را بر دوش خود احساس مىكرد و هيچ راهى جز تقيه در پيش نداشتند. و دقيقاً همين فرمايش را هم امام حسين (ع) به همان گروه فرمودند:
«ليكن كلّ رجل منكم حلساً من أحلاس بيته، ما دام معاوية حيّاً، فإنّها بيعة كنت و الله لها كارهاً، فإن هلك معاوية نظرنا و نظرتم، و رأينا و رأيتم.»29
مناسب است براى تكميل اين مطلب دو كلام از كلمات امام سجاد (ع) را هم ضميمۀ بحث كنيم؛ امام طى دستور العملى كلى، خطاب به شيعيان اينگونه مى فرمايد: