24كرد كه: «
لَوْ لاَ عَلِيٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ » و اين نبود مگر به خاطر همان آزادى در بيان مسائل فقهى و همچنين در زمان خليفۀ سوم، با اينكه وى كمتر به فتواى حضرت احساس نياز مىكرد، اما حضرت در مقابل انحرافات مىايستاد تا آنجاكه عثمان خطاب به وى گفت: «
إِنَّكَ لَكَثِيرُ الْخِلاَفِ عَلَيْنَا »19 ليكن بايد توجه داشت كه اين در مقام فتوا بود، اما در مقام عمل، جايىكه امام (ع) ناچار از همراهى با جماعت بود، از تقيۀ مداراتى كوتاهى نمىكرد؛ براى نمونه، امام در نماز جماعت شركت مىكرد20 با اينكه قطعاً از نظر مباركشان اين نماز نمى توانست صحيح باشد. و هر وقت هم چنين ضرورتى وجود نداشت از همراهى جمع خوددارى مىكرد؛ براى نمونه، در كتب اهل سنت نقل شده است كه حضرت در مورد متعۀ حج با عثمان مخالفت مىكرد:
* «
وَ رَوَى الْبُخَارِيُّ أَيْضاً، عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ، قَالَ اخْتَلَفَ عَلِيٌّ وَ عُثْمَانُ وَ هُمْ بِعُسْفَانَ فِي الْمُتْعَةِ، فَقَالَ عَلِيٌّ7 مَا تُرِيدُ إِلاَّ أَنْ تَنْهَى عَنْ أَمْرٍ فَعَلَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] فَلَمَّا رَأَى عَلِيٌّ7 ذَلِكَ أَهَلَّ بِهِمَا جَمِيعاً .
وَ رَوَى الْبُخَارِيُّ وَ مُسْلِمٌ، عَنْ مَرْوَانَ بْنِ الْحَكَمِ، أَنَّهُ شَهِدَ عَلِيّاً وَ عُثْمَانَ بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ، وَ عُثْمَانُ يَنْهَى عَنِ الْمُتْعَةِ وَ أَنْ يُجْمَعَ بَيْنَهُمَا، فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ عَلِيٌّ أَهَلَّ بِهِمَا لَبَّيْكَ بِعُمْرَةٍ وَ حَجَّةٍ، فَقَالَ عُثْمَانُ تَرَانِي أَنْهَى النَّاسَ وَ أَنْتَ تَفْعَلُهُ فَقَالَ مَا كُنْتُ لأَدَعَ سُنَّةَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ] لِقَوْلِ أَحَدٍ.»21
و مورد ديگرى كه امام از تقيۀ مداراتى خوددارى كرد و پيشتر هم به آن اشاره كرديم، اين بود كه در تمام مدت بيست و پنج سال خلافت خلفاى سه گانه، حضرت به هيچ وجه در جنگهاى آن دوران شركت نمىكردند و اين خود نوعى ابراز مخالفت صريح به شمار مىرفت.
نكتۀ ديگرى كه در رابطه با اين دوران بايد توضيح داده شود اين است كه بعضى از صحابۀ شيعه مانند ابوذر و عمار مورد ضرب و شتم خليفۀ سوم قرار گرفتند كه اين، ربطى به تشيع آنها نداشت بلكه از آنجهت اين اتفاق رخ دادكه خليفه از سوى آنها مورد اعتراض واقع مىشد و اين نكته از اين جهت مورد تأكيد استكه بگوييم تقيهاىكه در اين دوران لازم بود، عبارت بود از «تقيۀ مداراتى» و البته اين مطالب مربوط به زمانى است كه امام (ع) در مدينه بوده و به خلافت نرسيده بودند ليكن بعد از خلافت؛ چه در مدينه و چه در كوفه، آن حضرت سعى بليغ و تلاش بسيار داشتند كه بدعتهاى موجود در زمينۀ فقهى و اعتقادى را اصلاح كنند اما با مخالفت مردم مواجه گرديدند و امام براى اينكه از ايجاد اختلاف پيشگيرى كنند، از اصرار بر تغيير آن احكام، خوددارى ورزيدند؛ چنانكه خود حضرت در ضمن خطبهاى، اين حقيقت را تشريح مىكند و به صورت مفصل به آن مىپردازد:
* «فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلاةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللهِ9 مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ، نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ، مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ، وَ لَوْحَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَحَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللهِ9 لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللهِ9. . . فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ الإِسْلامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ الصَّلاةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلاَلَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّار» .22
به درستى فهميده مىشود كه اين خود نوعى «تقيۀ مداراتى» است و حضرت ناگزير از عمل به چنين تقيهاى بودند تا اتحاد ميان ياران خود را، كه از نظر سياسى به هم نزديك ولى از نظر اعتقادى دور بودند،23 حفظ كنند. همچنين ملاحظه مى كنيد امام (ع) در مقام بيان واقعيت، علىرغم علمى كه به مخالفت مردم دارد، دريغ نمىكند ولى در مقام عمل هر جا كه لازم است، از مدارا چشم نمىپوشد.
2- دوران بعد از امام على7
اين دوران از شهادت امام على (ع) در سال چهل هجرى آغاز مى شود و تمام دوران بنى اميه و بنى عباس را - تا آخر عصر ائمه (عليهم السلام) - شامل مى شود. ويژگى اصلى اين عصر، كه آن را از دوران قبل جدا مىكند، ظلم و ستمى است كه خلفا در حق شيعيان و ائمۀ اطهار روا مىداشتند و به طور