26
«قَالَ إِذَا كُنْتُمْ فِي أَئِمَّةِ جَوْرٍ فَاقْضُوا فِي أَحْكَامِهِمْ وَ لاَ تَشْهَرُوا أَنْفُسَكُمْ فَتُقْتَلُوا. . .» .30
در فرمايش ديگرى مى فرمايند:
«وَدِدْتُ وَ اللهِ أَنِّي افْتَدَيْتُ خَصْلَتَيْنِ فِي الشِّيعَةِ لَنَا بِبَعْضِ لَحْمِ سَاعِدِي النَّزَقَ وَ قِلَّةَ الْكِتْمَان» .31
مطالبى كه آورديم، وضعيت تقيهاى آن دوران را به روشنى نشان مىدهد؛ البته مقصود ما اين نيست كه بگوييم امامان شيعه (عليهم السلام) در اين مدت هيچ حركتى از خود نشان ندادند و يا اينكه شيعيان خود را رها ساختند، بلكه در همين فرصت استكه با حركتهاى فرهنگى وعلمى بهاستحكام بنيادهاى علمى و فرهنگى شيعه مى پرداختند و زمينه را براى يك حركت عظيم علمى در زمان امام باقر و امام صادق (ع) آماده كردند، ليكن به هر حال مدارا كردن كه نشان از قدرت و عدم ترس از جان است، در اين مدت بى معنى بود. البته يك شكل از تقيۀ مداراتى در اين دوران قابل تصور است كه بعداً به آن اشاره خواهد شد.
به نظر مىرسد اين وضعيت در تمام دوران حضور ائمه (عليهم السلام) وجود داشته؛ حتى در عصر امام باقر و امام صادق (ع) هم چنين وضعيتى بوده است. گر چه در آن زمان قدرت بنى اميه رو به افول بود و به علت وجود مشكلات بيرونى و درونى، فرصت برخورد شديد با شيعيان را نداشتند و از همين رو، فرصتى مناسب براى امام باقر و امام صادق (ع)32 به وجود آمد تا به تحكيم بنيادهاى فقهى و اعتقادى شيعه بپردازند اما با اين حال، دليل و قرينهاى كه بتوان تقيۀ آن زمان را مداراتى ناميد وجود ندارد؛ زيرا با تعريف تقيۀ مداراتى سازگار نيست. اما با اين حال، بعضى از حركتهاى شيعيان را مىتوان با تقيه مداراتى سازگار دانست؛ مانند اين توصيۀ امام صادق (ع) كه به شيعيانش فرمود:
«إِيَّاكُمْ أَنْ تَعْمَلُوا عَمَلاً نُعَيَّرُ بِهِ فَإِنَّ وَلَدَ السَّوْءِ يُعَيَّرُ وَالِدُهُ بِعَمَلِهِ كُونُوا لِمَنِ انْقَطَعْتُمْ إِلَيْهِ زَيْناً وَ لاَ تَكُونُوا عَلَيْهِ شَيْناً صَلُّوا فِي عَشَائِرِهِمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ لاَ يَسْبِقُونَكُمْ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْخَيْرِ فَأَنْتُمْ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ وَ اللهِ مَا عُبِدَ اللهُ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنَ الْخَبْءِ قُلْتُ وَ مَا الْخَبْءُ قَالَ التَّقِيَّةُ» .33
اما به هر حال نمىتوان تمام توصيههاى ائمه به تقيه و شركت آنها در نماز جماعت را حمل بر تقيۀ مداراتى كرد و اينگونه حمل كردنها نياز به قرينه دارد؛ چنانكه در اين روايت، قرينه بر اين حمل، صدر كلام است كه امام (ع) پيروانش را پرهيز مىدهد از كارهايى كه موجب سبكى نام ائمه اطهار (عليهم السلام) به عنوان رهبر تشيع در نزد دشمنان مىشود.
نكتۀ جالبى كه شايد بتواند قرينهاى بر ادعاى ما باشد اين است كه پنجاه و سه روايت از صد و شش روايت مربوط به تقيه (البته با حذف موارد تكرار) كه در كتاب بحار الأنوار، از امام صادق (ع) نقل شده است؛ يعنى حدود پنجاه درصد روايات تقيه را شامل مى شود و اين رقم غير از احاديث مربوط به تقيه است كه امام صادق (ع) از امامان پيش از خود نقل مىكند. همچنين با بررسى چهل و چهار حديث مربوط به كتمان سرّ در اين كتاب، تعداد بيست و هفت روايت؛ يعنى بيش از شصت درصد از زبان آن امام نقل شده است.34 و اين در حالى است كه قريب به اتفاق اين روايات با تقيۀ مداراتى كه در حالت امن باشد سازگارى ندارند و اين نشان مىدهد فراغتى كه براى امام صادق (ع) به وجود آمده بود، به معناى امنيت و عدم وجود خطر نبوده بلكه سبك شدن خطر را مىرساند و لذا مىبينيم امام (ع) در همان دوران كه بعضى قيامها شكل گرفته بود و يا در حال شكلگيرى بود، به هيچ وجه با آنها همكارى نكرد.35
البته در اينجا نكتهاى باقى مىماند كه گفتن آن، به تكميل بحث كمك مىكند و آن اينكه:
گر چه ما كمتر روايتى داريم كه اختصاص به بحث تقيۀ مداراتى داشته باشد ليكن با اندك تحليلى مىتوان پى برد كه اين مطلب در آن زمان وجود داشته است؛ با اين بيانكه وقتى حضور شيعيان در جماعات اهل سنت و برخورد نيكو مىتواند دل اهل سنت را به سوى آنها جلب كند و يا اينكه شيعيان مىتوانند در قالب اين همنشينىها، بعضى از معارف شيعى را به اهل سنت انتقال دهند و آنان را با اين معارف نورانى آشنا كنند، بى شك ائمه (عليهم السلام) چنين توصيهاى را به ياران و اصحابشان مىكردند. پس بايد گفت گر چه روايات اندكى در اين زمينه به دست ما رسيده، ليكن خود اين تحليل، دليل متقنى است