14است- به تن مىپيچد و به دو لباسى اكتفا مىكند كه با آنها به جهان ديگر خواهد رفت؛ چراكه كفن سفيدى به تنش مىكنند و بدينوسيله همۀ شهوتها و لذّتها را رها ميسازد؟
- آيا مىبينيكه چگونه به هنگام بالا رفتن يا پايين آمدن از فرود و فراز يا به هنگام خوابيدن و بيدار شدن صدايش بلند است كه: «لَبَّيكَ، اللَّهُمَّ لَبَّيكَ، لَبَّيكَ لاَ شَرِيكَ لَكَ لَبَّيك» گويا پاسخ كسى را مىدهد كه صدايش مىزند. آرى، نداى ضمير و خطابى را پاسخ مىدهد؛ خطابى كه با پاسخ دادن به آن، نداى پروردگارش، فراخوان پدرش ابراهيم و دعوت پيامبرش محمد (ص) را لبيك مىگويد؟
- آيا مىبينى چگونه از دنيا و از روح حيوانى جدا مىشود و بسان روحى مجرّد و فرشتهگونه مىشود؟ به همين خاطر است كه بهرهمندى از زنان و بوى خوش و حلالهاى بسيارى و حتى عقد بستن با زنان را نيز بر خود حرام مى كند. آزار و اذيت حيوانات حتى جغدى كه بر مقبرهها مىنشيند، شكار پرنده، قطع درخت يا گياه بر او حرام مىشود و اگر زنى را در حال احرام عقد كند، بر او حرام ابدى مىگردد؟
- آيا ديدهاى كه به هنگام طواف خانۀ كعبه - خانهاى كه رمز جاودانگى، مركز ابديت و تمثال عرش است و فرشتگان پيرامون آن طواف مىكنند؛ وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ1 آرزو مىكند كه درهاى خانه به رويش گشوده شود و وارد باغ زيباى آن گردد و همراه با جاودانگان در نعمتهاى ابدى آن غرق شود؟
- آيا مىبينى وقتى طواف را از حجرالأسود آغاز مىكنى، به قصد آنكه با خدا بيعت كنى و عهد و پيمان ببندى، آن را لمس مىكنى و مىبوسى، گويى كه دست خداى رحمان را مىبوسى؟ اين سنگ از آسمان نازل شد، در حالى كه از نقره سپيدتر بود ولى گناهان بندگان لباسى سياه بر آن پوشانيد. كنايه از آنكه گناهان مردم را تحمّل كرد و عهد نمود كه از جانب خالق آنان، گناهانشان را ببخشايد.
- آيا ديدهاى كه چگونه طائف بيت الله الحرام، در پايان طواف به سمت مقام ابراهيم مىرود تا در كنار آن نماز به پا دارد؟ و اين اشاره به اين حقيقت است كه اكنون جا پاى ابراهيم نهاده و مانند او به درگاه خداوند عرضه مىدارد:
. . . رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّميعُ الْعَليمُ. . . وَ تُبْ عَلَينا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحيمُ.2
«پروردگارا! از ما بپذير، به راستى كه تو شنواى دانايى. . . و بر ما ببخشاى، همانا تو توبهپذير مهربانى.»
- آيا شاهدى كه زائر پس از فراغت از طواف، مانند آزاد شدهها، براى سعى ميان صفا و مروه مىشتابد و هروله كنان از بيم آنكه وسوسههاى شيطان به سراغش بيايد و در مسير مشاهدۀ جمال حق دچار لغزش گردد و صفا و نورانيتى كه از اشعۀ آن انوار بر او تجلّى كرده، تيره و تار گردد، با چه اشتياقى گام برمىدارد؟
صفا همان صخرهاى است كه پيامبر رحمت از آغاز دعوت مردم به توحيد و ورود آنان به اسلام و ترك پرستش بتها، بر بالاى آن مىايستاد. ميان صفا و مروه، همان جايى است كه هاجر، مادر اسماعيل، هفت مرتبه در جستجوى آب براى فرزندش كه در مسجدالحرام، كنار كعبه رهايش كرده بود، سعى نمود و وقتى با نوميدى نزد فرزندش بازگشت، آب زمزم را ديد كه از زير پاى طفلش جوشيده است.
زائر خانۀ خدا، بعد از انجام سعى، تقصير مىكند و اين شايد اشاره به اين حقيقت باشد كه سالك كوى حق، هر چه در ميان راه بكوشد، باز هم در پايان راه، قصور يا تقصير از درك حقايق دارد. آنگاه به قصور خويش پى ميبرد و بدان اعتراف نموده، از احرام خارج مىشود و همۀ حلالهايى كه بر او حرام شده بود، حلال گشته و از جوار حق به سوى خلق باز مىگردد و اين يكى از سفرهاى چهارگانۀ سالك الى الله است. عمرۀ زائر در اينجا به پايان مىرسد.
اسرار حج
زائر در روز هشتم ذيحجه (روز ترويه) ، براى بار دوم احرام مىبندد؛ اين بار احرامش به نيت حج است و آنگاه به سمت منا حركت مىكند و از ظهر روز نهم تا غروب آفتاب در سرزمين عرفات وقوف مىكند. سپس راهى مشعر مىشود و پيش از طلوع خورشيد، از مشعر حركت و افاضه به سوى منا را آغاز ميكند و مناسك سهگانۀ رمى، قربانى و حلق را در روز عيد اضحى به جا مىآورد و پس از حلق، همۀ محرّمات احرام، جز بوى خوش، شكار و لذتجويى از زن (براى مرد) ، حلال مىشود. بعد از آن، به مكه باز مىگردد تا طواف حج، نماز طواف و سعى به جا آورد. در اين