41رحمان نوازنى
نام جاودان
بر فراز غرور گلدسته، نام او نام جاودانِ هنوز
از پسِ قرنهاى سر به فلك اوست سرمايه اذانِ هنوز
ناز پرورد خلوت ملكوت، فاتح سبز قله معراج
اوست تنها بشارت دمِ صبح به شب تار مومنانِ هنوز
شمعنه! . . . نام سردوتاريكىست بهتوكه درتمامقدمتخاك
پردهبردار هرچه شب بودى. . . آفتابى درآسمانِ هنوز
كهكشانها صحابيان تواَند، ابرها سخت سايبان تواَند
كفر حتى امان گرفته توست تا همين قرن بىامانِ هنوز
تو حديث تواتر نورى، سوره بىدريغ انگورى
با تو تأويل آيهها سهلاست، نزد ايمان نيمه جان هنوز
باش تا تيرگى جريمه شود، ماه ازهيبتات دو نيمه شود
آخر راه با تو نزديك است. . . شب چراغ نرفتگان هنوز!
از تو دلها بهعشق مجبورند، قوم ترديد زنده در گورند
رحمتت از زمانه دور مباد آخرين وحى مهربان هنوز!
سودابه مهيجى
سؤال
چه بگويم از تو محمد؟
مگر از تبار بلالم؟
منِ خوار و از تو سرودن؟ !
چه كنم كه پيش تو لالم
تو پيامدار محبت
تو پيامدار هميشه
تو پيام سبز رسيدن
و منم كه ميوه كالم
پر از التماس و نيازم
كه دوباره دست بگيرى