40كبوتر حجاز
آن شب زمين شكست و سراسر نياز شد
در زير پاى مرد خدا جانماز شد
كعبه خودش ميان جماعت بهصف نشست
آمد امام قبله و وقت نماز شد
درياچههاى آتشِ نمرود خشك شد
باران گرفت و خاك زمين دلنواز شد
كم كم نگاه رود به دريا رسيده بود
چون پستى و بلندى دنيا تراز شد
هر جا كه بود لات و هبل لال مىنمود
وقتى زبانِ معجزه نور، باز شد
آيينهاى كه قد خدا ايستاده بود
پا بر زمين نهاد و زمين سر فراز شد
ديگر خدا براى زمين نامه مىنوشت
با آن كبوترى كه رسول حجاز شد