36منازل بعدى، شهرهاى رستن، حمص و قاره است. وى ضمن بيان منازل، گاه به بيان حالات مسافران هم مى پردازد. چون وى ابزاريكه براى بيان برگزيده، شعر است، طبيعى است محدويتهايى دارد. احساس عمومى همۀ زائران آن است كه هرچه به اماكن مقدس نزديكتر ميشوند، بر شوق وصولشان ميافزايد.
اين كاروان در اول شوال به دمشق ميرسد؛ جاييكه او آنرا بهشت دنيا ميخواند و دار الغنى. اين روز، روز عيد بوده و اين بر شوق او در بيان اشعار افزوده است.
إلى أن نظرنا من دمشقَ لبلدةٍ
غدتْ جنة الدنيا فأكرمْ بها قِطرا
ذلك يومُ العيدِ والدهرُ كلُّهُ
لساكنها عيدٌ فيا حسنَهُ دهرا
ولكنَّها أرضُ الغنىِّ ودارُهُ
ولا عيشَ فيها للذى يجدُ الفَقْرا
روز سوم شوال، كاروان شام كه اكنون كاروان حجاج حلب هم به آن پيوسته، حركت ميكند. اما يكباره چنان و چندان باران ميگيرد كه به اجبار كاروان در قريۀ محجه توقف ميكند و به انتظار توقف باران مينشيند. مسير حركت از دمشق به سمت حوران است.
كاروان يك روز راه مى رود تا به شهر زُرَع ميرسد و پس از استراحت اندكى حركت كرده، به خُليف ميرود. اين مسير ادامه مييابد تا به بصرى ميرسد.
بُصرى مانند ديگر منازل نيست، منزلى است كه رسول خدا (ص) دركودكى به همراه عمويش ابوطالب در آنجا توقف داشته است. اين امر سبب شده است تا شاعر احساس خاصى داشته باشد و درآنجا احساس انس و الفت كند. به مناسبت و البته به اشارت، اخبارى را كه در كتابهاى سيره در اين باره آمده است و از جمله داستان بحيرا، دارد.
منزل بعدى ثنيه و سپس زَرقاء است. فجركه طلوع ميكند، آنان نماز را در سمنان ميخوانند و از آنجا به «زيزا» ميروند كه محل استراحت كاروانهاى حج است. اينجا در واقع محل اتراق بوده و سه روز در آنجا اقامت ميكنند.
منزل بعدى «حساء» نزديك «مؤته» است و بعد از (. . .) روز راه رفتن به معان مى رسند. اينجا هم محل اتراق است و سه روز مى مانند.
در روز بعد، كاروان به «صوان» مى رسد و بيابانى را با سرابهاى طولانى پيشرو دارد. اينجا به جاى امواج آب، كاروان با امواجى ازسراب روبهروست.
پس از آن كه كاروان سه روز راه از معان دور ميشود، در اول ذى قعده به «ذات حج» مى رسد. كاروان راهش را ادامه مى دهد تا آن كه به تبوك مى رسد. اينجاست كه چشم كاروانيان به نخلستانهاى سرسبز آنجا مى افتد و از آب مبارك آن بهره مند ميشود. شاعر در اينجا، از آبيكه برابر رسول خدا (ص) از زمين جوشيد ياد ميكند. قافله دو شب در تبوك اقامت ميكند.
در ششم ذى قعده، كاروان حج، به وادى اخيضر مى رسد. روز بعد، به ماءالصافى و بعد ازآن، به ماء المعظم. كاروان در «ماء الجنيب» شب را به صبح ميبرد و پيش از فجر، به «ثمد الروم» ميرسد. اكنون ظهر روز نهم ذى قعده است.
صبح روز دهم به «مبرك الناق» ميرسند و ظهر آن روز به «حجر» ، سرزمينِ ثمود رسيده، با سرعت از آنجا ميگذرند؛ زيرا سرزمينى است كه عذاب الهى در آن فرود آمده است. بعد از غروب از «عُلا» هم ميگذرند و بدين ترتيب از اين سرزمين ملعون خلاصى مييابند.
كاروان پس از سه روز استراحت، حركت كرده، در روز پانزدهم ذى قعده به «ماء شعب» ميرسند كه آب نيكويى دارد. آنان شترانشان را در آنجا سيراب ميكنند.
در روز شانزدهم، در وادى هُديه خيمه زدند، اما به سرعت جمع و جورشده، حركت كردند. صبح روز بعد، از جاييكه زمين آن از سنگهاى سياه بود، گذشتند؛ سنگهاييكه براى شتران بسيار بد بود و خون از پاهاى آنها به راه افتاد. آنان رفتند تا آنكه در فحلتيين مانده شب را به صبح رساندند. در ادامه، به وادى القرى رسيدند. اينجا بود كه نسيم حجاز را حس كردند و شوق و ذوقى در قلب هايشان پديد آمد. آنان روز بيستم ذى قعده را در آنجا سپرى كردند. از آب آنجا بهره بردند و مسير را ادامه داده به شهر البتراء رسيدند.