14نكته اول: روايت ياد شده مطلق است و نظر به خصوص روبه قبله قرار گرفتن (استقبالالقبله) براى نماز ندارد، بلكه بهطور مطلق فضاى كعبه را در حكم كعبه قرار مىدهد؛ چه براى نماز يا طواف و يا ذبيحه و غير آن.
نكته دوم: اين روايت، بهسبيل حكومت موسّعى، كعبهرا توسعه ميدهد بهفضاى آن و بدينسان فضاى كعبه را در جميعِ آثار، ملحق به كعبه ميسازد.
مؤيد اين مدّعا
روايت حسين بن خالدكه در ذيل آيۀ شريفۀ وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ 20 وارد شده، و در آن تصريح گرديده است: زمينيكه در دنيا قرار دارد، اوّلين طبقۀ زمين از طبقات هفتگانه است و بقيۀ طبقاتِ زمين و نيز آسمانها، فوق زمين حاضر است، اين خود قرينۀ متقنى است بر اينكه مقصود از مرسلۀ صدوق «أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الاَْرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَي إِلَي الاَْرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا» طبقاتى از زمين است كه در فوق آسمان دنيا قرار دارد و بى شك لازمهاش اين است كه فضاى فوق كعبه، حكم خودِ كعبه را داشته باشد. متن اين روايت را على بن ابراهيم قمى \ با سند خود چنين نقل كرده است:
«حدّثني أبي، عن الحسين بن خالد، عن أبي الحسن الرضا (ع) قال: قلت له: أخبرني عن قول الله وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ ، فقال: هي محبوكة إلي الأرض و شبك بين أصابعه. فقلت: كيف تكون محبوكة إلي الأرض، و الله يقول رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَها ؟ فقال: سبحان الله أ ليس الله يقول: بِغَيْرِ عَمَد تَرَوْنَها فقلت: بَلَي، فقال: ثمّ عمد و لكن لا ترونها، قلت: كيف ذلك جعلني الله فداك فبسط كفّه اليسري، ثمّ وضع اليمني عليها، فقال: هذه أرض الدنيا و السماء الدنيا عليها فوقها قبة، و الأرض الثانية فوق السماء الدنيا و السماء الثانية فوقها قبة، و الأرض الثالثة فوق السماء الثانية - إلي أن قال: - والأرض السابعة فوق السماء السادسة و السماء السابعة فوقها قبّة و عرش الرحمن تبارك الله فوق السماء السابعة و هو قول الله الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوات طِباقاً وَ مِنَ الاَْرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الاَْمْرُ بَيْنَهُنَّ . . . قلت فما تحتنا إلاّ أرض واحدة، فقال: ما تحتنا إلاّ أرض واحدة و إن الست لهنّ فوقنا» .21
ملاحظه مى كنيد كه در اين روايت به صورت شفاف و با صراحت و گويا، تمام آسمانها و طبقات ششگانۀ زمين (جز زمين دنيا) فوق زمين حاضر، كه بستر زندگى بنى آدم است، معرفى شده، قهراً با انضمام اين روايت به مرسلۀ مرحوم صدوق «أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الاَْرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَي إِلَي الاَْرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا» . به اين نتيجه دست مىرسيم كه خاستگاه مرسلۀ صدوق توسعۀ كعبه است در جهت امتداد فوقانى آن و طبعاً فضاى فوق كعبه را از احكام خود كعبه برخوردار مى سازد.
و از اين رو است كه جملات «أساس البيت من تحت الأرض إلى عنان السماء» در كلمات جمعى از فقها به عنوان «يجمع عليه بين الأصحاب» ، مطرح شده است.
نقد استدلال بر مرسله صدوق
استدلال مذكور از جهاتى جاى سخن و نقد دارد:
اولاً: روايت مورد استفاده «أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الاَْرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَى إِلَى الاَْرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا» . مرسله است، گرچه اين مرسله با واژه «قال» آغاز شده، كه ظاهراً حاكى از اين ا ست كه مرحوم صدوق \ اطمينان به صدور آن از امام صادق (ع) داشته و از اين رو، به طور قطع و جزم آن را با استخدام كلمۀ «قال» به امام نسبت داده است، ولى بر فرض قبول اين مطلب (اگر نگوييم امرى است مظنون، فراتر از انگاره و گمان نيست) اشكال اساسى كه متوجه آن ميشود، اين است كه اطمينان مرحوم صدوق به صدور روايت، روشن نيست كه مستند به حسّ بوده يا به حدس و اجتهاد شخصى خويش در مورد خصوصيات و ويژگيهاى رجال سند يا قرائن و شواهد دال بر صدور. در هر صورت اطمينان شخصى او به صدور براى ديگران حجّت نيست، مگر اينكه كسى به تبع اطمينان او، به هر جهتى اطمينان به صدور پيدا كند كه بى شك اطمينان او نيز براى خودش حجّت است ولى هرگز به نحو عام و به عنوان ضابطۀ كلى، براي ديگران حجيّت و اعتبار نخواهد داشت.
ثانياً: از نظر دلالت، برداشت اين مطلب از مرسلۀ صدوق \ كه منظور از «أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الاَْرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَى إِلَى اْلاَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا» . توسعۀ امتداد كعبه از جهت فوقانى يا فوقانى و تحتانى آن است، برداشتى وهين و سست مىنمايد؛ زيرا در صدر روايت تعبير «أَسَاسُ الْبَيْت» آمده كه بى شك به معناى پايه و ريشۀ كعبه است. چگونه ممكن است جملات «مِنَ الاَْرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَى إِلَى الاَْرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا» ، كه در حقيقت خبر براى مبتدا (أَسَاسُ الْبَيْت) است و در مقام تعريف و معرفى اساس و ريشۀ كعبه است، نظر به بيان امتداد فوقانى كعبه داشته باشد؟ اگر مقصود، القاى اين مطلب به مخاطبين بوده، يقيناً تعبير متناسب با آن چنين بود كه بفرمايد: «ارتفاع الْبَيْتِ مِنَ الاَْرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَى إِلَى الاَْرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا» . با اينكه تنها به جمله «أَسَاسُ الْبَيْت» بسنده فرموده كه بى شك ناظر به تعريف و تبيين خصوص ريشه و پايۀ كعبه بايد باشد.
تنها وجهيكه براى تصحيح اين تعبير، در راستاى مدعاى مذكور، ميتوان گفت، مسألۀ حكومت است؛ به اين بيان كه تعبير مذكور درصدد بيان واقعيت خارجى و تكوينى كعبه نيست؛ زيرا ناگفته پيداست كه كعبه در وجود خارجى خود، از حدود خاص هندسى و از ريشه و پايۀ تكوينىِ محدود معينى برخوردار است بلكه درصدد توسعۀ ادّعايى و اعتبارى كعبه و تنزيل فضاى آن به منزلۀ خود كعبه است و از اين رو، به كار گرفتن تعبير «أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الاَْرْضِ. . .» نامناسب و نامأنوس با مقصود امام (ع) نيست، همچنانكه از سوى شارع، تنزيل طواف به منزلۀ صلاة و توسعۀ شرايط آن به باب طواف، به سبيل حكومت، از تعبير «الطواف بالبيت صلاة» استفاده شده است.