26اين لحظه ها غنيمت عمر من و شماست
غفلت مكن كه فرصت كوتاه داده اند
سوغات ما سوى وطن عطر فاطمه است
عطرى كه با نسيم سحرگاه دادهاند
دلها شكسته شد و اشكها روان گرديد و در آن حال، بسيارى از عزيزان و ملتمسين دعا را ياد كردم. اينجا بود كه طنين قطعهاى زيبا در وصف امام زمان فضاى بقيع را معطّر كرد:
همه جا بروم به بهانه تو
كه مگر برسم درِ خانه تو
كه تويى درمان همه دردم
همه جا دنبال تو مى گردم. . .
قبر امّالبنين
صبح برخاستم و نماز را خواندم و عازم حرم شدم. در بقيع سلامى به امامان معصوم (عليهم السلام) دادم و براى آنها فاتحه خواندم. سپس به كنار قبر امّالبنين مادر حضرت ابوالفضل العباس رفتم. در آنجا ناخودآگاه بهياد حرم باشكوه او در كربلا افتادم. همان حرمى كه روبهروى حضرت حسين بن على، برادر شهيدش در كربلا واقع شده است. لحظهاى را در ذهن مجسّم كردم كه در آن حال خبر شهادت حضرت ابوالفضل را به مادرش داده بودند و او در عجب بود كه چگونه توانستهاند فرزند برومندش را به شهادت برسانند! با آن حيرت براى اين مادر و فرزند دعاى فراوان خواندم و بر روح تابناك آنان درود فرستادم. به هتل بازگشتم و هر بار كه از هر پنجره هتل، به بيرون مىنگرم قبرستان بقيع را مىبينم و در كنار آن گلدستههاى شكوهمند مسجدالنبى را كه بر آسمان مدينه نورافشانى مىكنند. بارگاه سيد عالم و نبى خاتم و پيامبر عظيمالشأنى كه با دستان تهى و تنها با توكّل و توسّل به حق، دين خدا را در بدترين محيط اجتماعى و سختترين وضعيت جغرافيايى گسترش داد.
آرى، مدينه در كنار من است و بقيع را از پنجره مىبينم. آنجاست كه آرامگاه نبى و بارگاه امامان معصوم شيعه، هر كدام صفحات و لحظاتى از تاريخ اسلام را بازسازى مىكنند. صبح زود دوباره عازم حرم نبوى شدم تا نماز را همراه با هم اتاقىام در آنجا بخوانيم. اينكه گفتهاند: «كاروان نيكبختى در صبحگاهان بار خود را مىبندد» حرف پرمعنايى است. نماز را در پشت بام مسجدالنبى خوانديم و پس از خواندن زيارتنامه، باز هم آمديم سوى بقيع. . .
ميهمان رسول الله (ص)
امروز چند روزى است كه ميهمان رسول الله در مدينه ام. ميهمانى فقير و ضعيف در نزد ميزبانى محتشم و مكرّم كه او را با تمام كاستىها و نقصانهايش بر سر سفره خود نشانده است. سفرهاى است پر از اطعام معنوى پر از شفا و اكسير كه مس وجود را به كيميا بَدل مىكند، اما چه مىتوان كرد:
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض
ور نه هر سنگ و گِلى لؤلوء و مرجان نشود
امروز در سخنرانى يكى از علما در محل بعثه شركت كردم. در آغاز مجرى برنامه خطاب به زائران مدينه خواند:
اشكم به رخ خونم بدل آهم به سينه است
اى زائرين اى زائرين اينجا مدينه است
اينجا مراد از قبۀ الخضرا بگيريد
اينجا سراغ تربت زهرا بگيريد
در بين آن محراب و منبر جا بگيريد