31پيوند را به عوامل سياسى و گاه دينى 1ارتباط مىدهند. برخى از تاريخنگاران عوامل سياسى را قدرتمند شدن عماليق ساكن در يثرب و جحفه در سرزمين حجاز عنوان كردهاند. عماليق در اين هنگام دست به حملههاى فراوان و پىدرپى بر بنىاسرائيل در شام زدند؛ بهطورى كه آنان را ناگزير ساخت كه به حضرت موسى (ع) شكايت برند. از اينرو، حضرت لشكرى را مهيا ساخت و فرمان داد كه همگى آنان را كشته و هيچ فردى را زنده نگذارند. لشكريان نيز چنين كردند و تنها در اين ميان، فرزند پادشاه آنان، كه ارقم خوانده مىشد را زنده نگاه داشته، سپس به شام مراجعت كردند كه در اين هنگام حضرت موسى (ع) درگذشته بود.
بنىاسرائيل به آنان گفتند: شما سرپيچى كرده و از فرمان موسى روى گردانيدهايد، پس ما شما را پناه نمىدهيم. لشكريان گفتند: ما نيز به همان سرزمينى كه بر آن غلبه كرديم، باز مىگرديم. آنگاه به سوى يثرب بازگشتند و در آن سكونت گزيدند و زاد و ولد كردند. 2اما برخى ديگر، عامل مذهبى را در اين ارتباط و پيوند دخالت داده و گفتهاند: هنگامىكه حضرت موسى (ع) با گروهى از بنىاسرائيل حجگزارد و در راه بازگشت از مدينه عبور كردند. اين شهر را مطابق با ويژگىهايى كه دربارۀ پيامبر آخرالزمان در تورات آمده بود، ديدند. گروهى از آنان تصميم به سكونت در آن گرفتند. از اينرو، در موقعيت بازار بنىقينقاع فرود آمدند. سپس گروهى از عربها به آنها پيوسته و به كيش آنان درآمدند. 3در كنار آن، روايات ديگرى، از برخى تاريخنگاران اسلام و جز اينها در دست است كه اشاره مىكنند فرود آمدن يهود در حجاز به دوران نبوخذ نصر يا بختنصر باز مىگردد. او هنگامى كه به فلسطين آمد، گروهى از يهوديان به سوى وادىالقرى و خيبر و تيماء و يثرب گريختند و تا ظهور اسلام در اين مكانها سكونت داشتند. 4آيين يهود در ميان عربها راه يافت، 5از آن جمله ميان قبيلۀ حمير و بنىكنانه و بنىحارث و كنده 6، و غسان 7، و بلى 8و از اوس و خزرج 9نيز گروهى اين آيين را اختيار كردند. دربارۀ اختيار كيش يهود از سوى اوس و خزرج اشاره شده است؛ زنىكه فرزندش زنده نمىماند، با خود عهد مىبست در صورتى كه فرزندش زنده بماند، او را به كيش يهود درآورد. 10اين مطلب اشاره به آن دارد كه يهوديت در ميان اوس وخزرج رواج نداشته وپذيرشآن نيز ازروى رغبت وخرسندى نبوده است. از اين رو، ما را به اين حقيقت رهنمون مىسازد كه ديدگاه عرب نسبت به پذيرش آيين يهود با بدى و ستم همراه بوده است، تا آنجا كه يهودى شدن برابر با هلاك گرديدن بوده است. به اين معنا كه مادر ترجيح مىداده فرزندش زنده بماند حتى اگر يهودى باشد! به بيانى ديگر يهودى شدن فرزندش بهتر از مرگ او بوده است! البته اين نمىتواند وجود گروههاى اندكى از ميان قبايل عرب را كه با داشتن اهداف سياسى