21اعمال حج هم هست، بومى و غيربومى، شهرى و بيابانى، خودى و غريبه، در آن، داراى حقّ مشترك هستند و كسى حق ندارد خود را صاحب اختيار مسجد بداند؛ زيرا سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَالْبادِ ؛ بومى و غيربومى، حق دارند كه در آن مسجد، عبادت كنند و كسى را نرسد كه ادعاى امتياز كند؛ زيرا خانه، بيتالله است و براى همۀ بندگان خداست.
و به قول سيدِ قطب: 1«فهو بيتالله الذى يتساوى فيه عباد الله فلا يملكه أحدٌ منهم ولا يمتاز فيه أحدٌ منهم» . قرآن كريم، آنان كه از اين راه منحرف شوند و در آنان اعوجاجى باشد، عذاب دردناك مىچشاند. وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ.
جلوگيرى و ممانعتِ از عبادتِ مردم در مسجد، تعدّى و تجاوز به حقّ خداست؛ زيرا در آيه، كلمۀ «سبيل» به «الله» اضافه شده و چنين استنباط مىشود: آن كسكه انسانها را از عبادت در مسجدالحرام باز دارد و مانع گردد، آنان را از راه خدا باز داشته و به حقّ خدا تعدّى كرده است. 2در اين آيه، فعل مضارع «يصدّون» بر فعل ماضى «كفروا» عطف شده، براى بيان استمرار و مراد از فعل «يصدّون» حال و استقبال نيست بلكه استمرار «صدّ» است از راه خدا و لذا عطفِ آن بر فعل ماضى «كفروا» مستحسن است و به قول شيخ طوسى 3فعلِ مضارع «يصدّون» بر فعل ماضى «كفروا» عطف شده تا بفهماند «وَمِِنْ شَأنهم الصَدُّ» نظير آيۀ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ. . . .
ابوالبركات، ابن الأنبارى نوشته است: 4«اگر واو در «و يصدّون» حرف عطف باشد، در اين صورت عطف فعل مضارع بر فعل ماضى حمل بر معنى مىشود و تقدير آن، چنين خواهد بود: «إنّ الكافرين والصادّين» . و چنانچه واو حاليه باشد، تقدير عبارت چنين خواهد بود: «إنّ الذين كفروا صادّين عن سبيل الله» .
زمخشرى هم ذيل اين آيه، در بحث از «. . . ويصدّون عن سبيل الله» نوشته است: 5«أى الصُدود منهم مُستمر دائمٌ» و سپس توضيح داده است كه: مثلاً وقتى مىگوييم: «فلان يحسن إلَِى الفقراء» ، منظور حال و استقبال نيست بلكه قصدِ اصلىِ گوينده، استمرار احسان از اوست.
زمخشرى در بحثِ از كلمۀ «الناس» هم نوشته است: 6«ناس، هركه نام مردم بر او اطلاق شود؛ خواه شهرى باشد و خواه بيابانى و خواه مقيم باشد و يا غيرمقيم.»
خداى بزرگ، پس از آنكه يك سلسله احكام و دستوراتى را براى بهبود وضع مردم و نيز آداب و مراسم حج بيان مىكند، مىگويد:
ذلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ. 7
«اين است (مراسم و آداب واجب حج) و هركس شعائر خدا را بزرگ و محترم دارد، بداند كه اين (بزرگداشت) صفتى از صفات دلهاى باتقواست.»
اضافه شدنِ كلمۀ «تقوا» به كلمۀ «قلوب» ، حكايت از اين مىكند كه تقوا امرى است