77يادگار گذاشتهاند. روشن است كه گفتگو از كعبه، در قلب مباحث مذكور جاى داشته و بارها و به مناسبتهاى گوناگون، در فصولى مستقل و يا در ضمن بخشهاى ديگر، به تصريح و تفصيل و يا به اشاره و اجمال بيان شده است. از اين رو، بايد بيشترين نوشتهها را در بارۀ نامهاى اركان كعبه، در اين نوشتارها جست.
ما نيز مىكوشيم تا با لحاظ ترتيب زمانى، كتب تاريخ مكه را به دنبال قرائن تعيين مصاديق اركان ورق بزنيم. پس، نه تنها از تصريح مؤلفان در نامگذارى و تطوّر نامها بهره مىجوييم، بلكه كاربرد هر اسمى را كه بر مصداقى معيّن دلالت كند، بايد در پژوهش خود دليلى بر يكى از دو ديدگاه مذكور بشماريم. گرچه بحث نامها و وجوه تسميه، از گستردگى چندان و منابع فراوان برخوردار نيست ليكن نوع دوم از منابع - كاربردهاى داراى مصداق متعين - دچار كثرتى چشمگير و توزيعى فراخ است كه در ذيل عناوينى قابل دسته بندى است.
روشن است كه در دانشهاى نقلى؛ همچون تاريخ، با دستيابى به هر منبع متقدّم، از واگويههاى آن در متون متأخر بىنياز مىگرديم. بنابراين، به نظر مىرسد علاوه بر كتب اوّليۀ تاريخ مكه، تنها تحقيقات ميدانى متأخرين و گزارش آنها از مشاهدات خويش ما را به سوى مقصود رهنمون خواهد شد؛ ولى بايد به خاطر داشت كه شيوع استعمال مشابه نامها در متون يك دوران، نشانگر انصرافى آشكار و وضعى حداقلى تعينى در آن معنى است. پس در كنار قديمىترين منبع هر سخن و در جنب گزارش مشاهدات هر مؤلف، نقلهاى متأخران در مواردى قابل استدلال خواهد بود.
هر گاه ناقلى سخن پيشينيان را نقل به معنا مىكند و مقصود ايشان را در قالب الفاظى نو مىآورد، گفتارش مستندى مستقل محسوب مىگردد؛ زيرا در اين حالت، الفاظ داراى ويژگىهاى زبانى ناقل است و به تبع نشانگر تبادر و انصراف الفاظ در زمان متأخر مىباشد و اين نكته، چنانكه خواهد آمد سر تناقض متوهم در برخى از متون است كه به هنگام نقل عين عبارت گذشتگان را حكايت نمودهاند، ولى در توضيحات خود به شيوۀ عصر و دوران خويش گام برداشتهاند.
نظر به قدمت متون اوليه، تصحيفات ناشى از استنساخهاى متعدد و تشابه خطى و نوشتارىِ برخى از كلمات، عواملى است كه تصحيح كتب تاريخ مكه را از بايستههاى اوليۀ نشر اين منابع محسوب مىكند. حال اگر مصحّحان به روش قياسى و بدون توجه به احتمال پيدايش