25عباداتِ ديگر (چون نماز و روزه) در نظر باشد؛ نه اينكه اوقات خود را به تماشا و سياحت صرف نموده و از مذاكرۀ لوازم حج غافل شده، عنداللّزوم حيران و سرگردان مانده، عمل خود را ناقص كرده و زحماتش را وِزر و وبالِ خود گرداند و كوركورانه داخل مكّه شده و همانطور خارج بشود، مثل آن حاجى بيچاره كه بعد از مراجعت از مكّه از او پرسيدند كه حجرالأسود را ديدى؟ گفت: بلى، در مكّه ديدم، دكّان بقّالى داشت و به او بيع و شرىٰ هم كرديم! گفتند: جناب حاجى، حجرالأسود سنگى است سياه! گفت: بلكه بعد از من در معاملهاش خيانت كرده، كم فروخته، خدا او را مبدّل به سنگ فرموده! پس اين كسى است كه اصلاً اعتنا به مسائل و لوازم حج ننموده و نتيجهاش اين بود كه معلوم شد.
چهارم، ملاحظه نكند سنگ و گِل بودن خانۀ خدا را، بلكه متذكّر باشد شأن و عظمت و بلندىِ رتبۀ او را كه خلّاق عالم زائران را زائر خود قرار داده و به منزلۀ اين است كأنّه، العياذباللّٰه، بلاواسطه و بلاحجاب، با حضرت كبريايى به مقام مكالمه آمده، نه اينكه مثل آن حاجىِ بيچاره، كه بعد از معاودت از او سؤال مىكنند كه به كجا رفتى و آمدى؟ جواب گفت كه: يك سال زحمت بيهوده كشيديم، به مكّه رفتيم، خدا كه درِ خانهاش بسته بود و هرچه داشتيم عربهاى برهنۀ بيابانى از ما گرفتند، برگشتيم!
پنجم، دلِ خود را فارغ سازد از هر چيزى كه در راه يا در مقصد دلِ او را مشغول سازد و احوال را منقلب و خاطرش را پريشان كند، كه بالاخره موجب ارتكاب معاصى و هلاك دنيا و آخرت او باشد.
ششم، سعى كند كه توشۀ سفر و خرجى راه او از مَمرّ حلال باشد و اموال مردم را [ از اموال خود ] برداشته، بدون ملاحظۀ حلال و حرام نرود، جهت اينكه: اوّلاً خداوند عالم اعمال حسنه را از اهل تقوا قبول مىكند و در ثانى اگر هم خيال داشته باشد كه بعد از برگشتن ادا بكند، باز خلاف كرده، به دو جهت:
اوّل آنكه، اداى حقّ النّاس مقدّم است بر ساير واجبات، به حسب امكان و ثانياً به حيات خود اعتبار نكند، بلكه رفت و برنگشت؛ چنانكه يك نفر از اراده كنندگان حج به كسى مبلغى قرض داشت و ادا نكرده، ارادۀ سفر مىنمود، مرد طلبكار آمده مطالبۀ حقّ خود نمود و گفت:
تا حقّ من را ندادهاى راضى نيستم به رفتنِ تو. [ و ] گفت: بلكه رفتى و برنگشتى. حاجى گفت: