64كرد كه از روى صداقت و باور واقعى اسلام را گردن نهاده است و اكراه و نفرت خود را در مورد مسيحيان بهشكل عام و در مورد پرتغالىها به شكل خاص ظاهر ساخت كه بازرگانى و داد و ستد را به درياى سرخ آورده بودند.
وى در برابر اين فرد (مغربى) ، رييس كاروان و مملوكى را قانع ساخت كه پانزده شتر بار ادويه را براى مغربى بدون رعايت رسول معمول به بيرون مكه بياورد. اينجا بود كه آن شخص مغربى به «وارتيما» اجازه داد تا وارد خانهاش شود و در آنجا بخوابد.
«وارتيما» براى خدا نماز مىخواند و نمازش كلاً آميخته با تعصب و ترس بود، سپس هنگام اختفا در داخل خانۀ مغربى، صداى بوقى شنيد كه در كاروان سورىها براى تجمع مراقبان و پاسداران دميده مىشد، اين در حالى بود كه وارتيما در امنيت و آسايش در خانۀ مغربى مخفى بود و كاروان سورى در حالى كه مغربى و شترهاى پانزدهگانۀ حامل ادويۀ او بدون رعايت تشريفات همراهش بودند، حركت كرد.37
وارتيما هنگام شرح گريزش ذكر مىكند در خانۀ يكى از مسلمانان در مكه، هنگام خروج قافلۀ شامى از مكه پنهان شده بود، اما او يادآورى مىكند كه نسبت به يكى از زنان نزديك به صاحبخانه خوشبين بوده و چنين مىپنداشته كه او را دوست داشته است، درنتيجه بهصورتى پنهانى به او يارى كرده تا همراه يكى ازكاروانها38 كه به جده مىرفت، بهسوى كشتىهايى كه در آنجا لنگر انداخته و در انتظار حاجيان هندى براى بازگشتشان به شهرهاى خود بودند، روان شد. در جده ضرورى بود كه تظاهر به بيمارى و فقر كند. در آنجا گروه انبوه بزرگى از مردم بودند كه وى آنها را پانزده هزار نفر تخمين زده است، در حالىكه آنان در رنج واقعى بودند.
وارتيما مىگويد: «هوا در آنجا بسيار گرم بود. مردانى كه در آنجا بودند گويى بدنهايشان بهعلت حرارت، خشك شده است و بسيارى بيمار شدند» . با همۀ اين احوال يكى از ناخدايان كشتىهاى بزرگ، پس از گرفتن كرايهاش، با بودن او در كشتىاش بهسوى شهرهاى عجم موافقت كرد. او نمىتوانست شهرهاى عرب را به آن آسانى كه تصور مىكرد رها كند. پس در شهر عدن در كارش دچار ترديد شد و