63او سپس چاه زمزم راتوصيفكرده، مىگويد: اين چاه داراى قبه زيبايى است و عمق آن به هفتاد قامت مىرسد، و معمولا شش مرد، پيرامون اين چاه، مىايستند تا مردم را از آن آب بنوشانند.
و اين مردان، سه سطل از آن آب زمزم را بر روى هر يك از حاجيان، فرو مىريزند و با همين آبها از فرق سر، تا كف پا شسته مىشود، گرچه تمام لباسش را از حرير دوخته باشند.34
پس از آن، ما را از جايى با خبر مىسازد كه خون حيوانات قربانى در آن ريخته مىشود؛ چنانكه مىگويد: در منا، بيرون مكه، آنجا گروه متراكمى از نيازمندان را ديدم كه افزون بر بيست هزار نفر بودند و اينها، خندقهايى درزمين، مىكندند كه آتشهايى را با مدفوع حيوانات شعلهور مىساختند و گوشتهايى راكه به آنها داده مىشد، بر روى اين آتشها بريان مىساختند و در حالى كه در جايگاههاى خويش بودند مىخوردند، سپس مختصر هديهاى كه امپراتور حبشه براى سلطان مكه فرستاده بود، توصيف مىكند و آن عبارت بود از يك جفت حيوان شاخدار.35 پس از آنكه «وارتيما» در مدينه و مكه، همۀ مناسك حج را انجام داد، چنانكه مىگويد: توانسته است با حيله از كاروان و دوستانش كه مراقبان و پاسداران قافله بودند، بهسوى جده بگريزد و از آنجا از راه درياى سرخ، در سفرى دريايى بهسوى ايران برود36 و از آنجا به جاهاى ديگر تا ظاهراً مأموريت خود را تكميل كند.
گريز از حجاز
در اينجا فرصت را در اختيار نويسندۀ غربى؛ يعنى «برينت» مىگذاريم تا مأموريت ويژهاى را كه «وارتيما» در آن داخل شده بود را تا حدودى روشن كند. او مىگويد:
«وارتيما» از افرادى نبود كه از راهِ پيمودۀ خود بازگردند. هدف او مسافرت به جلو براى ديدن شهرها و شگفتىهايى ديگر بود. او در يك زمان در معرض خطر قرار گرفت و بهعنوان يك اروپايى كه مأموريتش كشف بود، شناخته شد.
يكى از اهل مغرب خود را مانند يك مسيحى به او معرفى كرد. مغربىها به وسعت و تعدد سفرهايشان به بندقيه و جنوا معروفند، لذا وارتيما در مورد او تحقيق كرد و با برهان و دليل او را قانع