59راههاى تجارى به سوى شرق و شمال افريقا در آن روز، ماجراجويان را جذب مىكرد، او تصميم مىگيرد، در اين ماجراجويى به هر قيمتى وارد شود. او خود مىگويد: قصد سفرى را كرده كه از مشكلترين و دشوارترين انواع سفرها است و خيالش آن را بافته و بر انديشههايش، غلبه كرده است.
اين مرد مىخواهد، نخستين مسيحى باشد كه وارد مكه مسلمان مىشود. او هنگامى كه ايتاليا را ترك مىكرد، اين انديشه بر ذهنش رسوخ يافت، بلكه روشن است هنگامى كه فرصت را مناسب تحقّق يافت، به تفكر دربارۀ اين ماجراجويى پرداخت.
و آنچه مسلم است اين كه وارتيما برخى خيالات را در سر مىپروراند و در انتظار اقدام جديدى به سر مىبرد؛ مانند انسان تشنهاى كه در انتظار آب سرد و گوارا است!24 در سال 1503 م. سفر دريايى خود را از بندقيه، آغاز كرد و به اسكندريه رسيد و پس از آنكه دژ بابلىها را در مصر ديد، طبق گفتۀ خودش، قصد ديدار طرابلس و انطاكيۀ بيروت و دمشق را كرد.
اينجا بود كه با مأمورى از مأموران مماليك رابطهاى دوستانه برقرار كرد و تصميم گرفت با او، به همراه كاروان سالانۀ حج، كه بسيارى از تشريفات و سنن از دمشق، بيروت مىرفت به مكه برود25 و ظاهراً گامهايى كه وارتيما برداشته بود، به دقت، محاسبه شده و صرفاً اتفاقى و تصادفى نبود. آنچه بر اين مطلب دلالت مىكند، مطالبى است كه نويسندۀ انگليسى، «بيتر برينت» ذكر كرده است: او به سرعت، از آغاز رسيدنش به دمشق، اقدام به يادگيرى زبان عربى كرد و مهيّاى آغاز سفر به سوى جنوب شد، سپس در كاروانى كه به مكه مىرفت پس از اقدام به برقرارى و پيمان دوستى با يكى از رهبران مماليك كه عازم مكه بود، جايى براى خود تأمين كرد و همراه با اين عقد محبت و دوستى، هدايا و دوستىهايى نثار كرد و بهجايى رسيد كه او را به عنوان محافظى از پاسداران كاروان، معين كردند. هنگامى كه از او خواسته شد، دين اسلام را گردن نهد، ناراحت نشد. او فرزند نهضت نيكوكارى در ايتاليا بود و از زيركى و جذابيت بهره داشت، و در دورانى كه مسيحيت در پرتو آل مديشى و ديگران، از زمامداران روشنفكر برخوردار بود، او