11هدايت امت است. (روايت 1 و 2)
نكته دوم: مردم وظيفه دارند برگرد وجود امام على عليه السلام به عنوان پرچم هدايت اجتماع كنند و با اطاعت از او، سعادت خود را تأمين نمايند، چنانكه موظفند آهنگ خانۀ خدا نموده، حج بجا آورند (روايت 1 و 2)
نكته سوم: اگر مردم وظيفه و تكليف خود را نسبت به امام على عليه السلام ترك كرده، به علل مختلف اطراف او را خالى كنند و تحت پرچم هاى ديگر در آيند، نه تنها ضرر و زيانى متوجه آن حضرت نخواهد شد، بلكه مردم خود متضرّر خواهند گشت. (روايت 5)
نكته چهارم: «امام» نيز مانند «كعبه» منسوب به خداست. اگر كعبه عَلَمى است كه خداوند برافراشته، امام على عليه السلام نيز پرچم هدايتى است كه خداوند نصب نموده است. امامت در فرهنگ اسلامى با همه شؤونش كه يكى از آنها ولايت و حكومت بر مردم است، امرى الهى است.
تنزّل آن از اين جايگاهِ رفيع، در حد حكومتى صرفاً دنيوى و امرى بشرى، ظلمى در حق امامت و مردم است. گرچه الهى بودن منصب امامت و رهبرى در فرهنگ اسلامى به قدرى روشن و آشكار است كه نيازى به استناد به تشبيهاتى از اين قبيل در روايات نيست، اما به هر حال، نكتۀ جالب توجهى است كه از روايات فوق استفاده مىشود.
(روايات 2 و 3)
نكته پنجم: در روايات پنجگانۀ فوق، امام على عليه السلام به خانۀ كعبه تشبيه شده و از چنين جايگاهى برخوردار گشته و وجوه شباهتى هم براى آنها بيان شده است؛ به طورى كه على عليه السلام به عنوان «امام» داراى چنين مقام و موقعيتى است.
چون پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله عمرش محدود بوده، بايد جانشينانى داشته باشد كه در ميان امّت اسلامى بسان كعبه باشند. پس علىبن ابىطالب عليه السلام به عنوان «شخص حقيقى» از چنين مقام و موقعيتى برخوردار نيست، بلكه به عنوان «شخصيت حقوقى» چنين مقامى دارد، گرچه ترديدى وجود ندارد كه منشأ قرار گرفتن آن حضرت در اين مقام و موقعيت، شخصيت والاى حقيقى اوست. فضائل و كمالات علمى و معنوى و شخصيتى او موجب شده كه در چنين جايگاه رفيعى قرار گيرد و مدال «محوريت براى امّت اسلامى» را از حق تعالى دريافت كند.