42وجودش دفع ضرّ از سيم و زر به جهت حجاج حاصل مىشود؛ ولى چون از سلطان عجم به فرمايشى و نگارشى و سفارشى كما ينبغى سرافرازى ندارد، چنانچه بايد و شايد از عهده بر نمىآيد.» 1اين به صراحت نشان مىدهد كه اميرالحاجى در كار نبوده است.
اعتماد السلطنه در سال 1263 نوشته است كه حجاج ايرانى - همانند ساير حجاج - كه از طريق شام به حج مىآيند، اميرالحاجشان همان پاشايى است كه از طرف دولت عثمانى به عنوان اميرالحاج انتخاب شده است: «جميع اختيار همۀ حاج رومى و ايرانى و هندى و عرب و عجم با اوست» . 2طبعاً حجاجى نيز كه از راه جبل مىرفتند، زير نظر شخصى بودند كه همراه آنان از سوى امير جبل معين شده و وى مدافع آنان بود.
در اين ميان، درباريانى كه هر ساله به حج مىآمدند، در صورتى كه ميان آنان شخص مهم و معتبرى بود، بهطور غير رسمى كارهاى حجاج ايرانى را سر و سامان مىداد. رفتن دربارىها به حج، مانند ساير مردم، امرى عادى بود. 3براى نمونه حسام السلطنه، عموى ناصرالدين شاه كه در سال 1297 به حج مشرف بوده، كار رتق و فتق امور حجاج ايرانى را انجام مىداده است. همين طور، حضور محمد ولى ميرزا در مراسم حج سال 1260 به همين شكل بوده است.
فرهاد ميرزا نيز در سال 1292 نوشته است كه «حساب كرديم ده نفر از اولاد خاقان مغفور - فتحعلى شاه - در قافلۀ حج بودند. خداوند بركتى در نسل خاقان مغفور داده كه برّ و بحر را فروگرفتهاند!» 4البته حج رفتن شاهزادگان، به ويژه اعيان دربارى، گاه پس از عزل آنان بوده و در اصل، فرصتى و بهانهاى براى استراحت يا گريز از فشار سياسى و جز اينها بود. 5يك نمونه از اين موارد، خود امينالدوله است كه به خصوص از ناحيۀ صدر اعظم جديد امينالسلطان تهديد مىشد. 6وى يكى دو سال پس از معزولى خود از رياست وزرايى در سال 1316، با استجازه از دربار به حج رفت و همه جا با احترام مواجه شد. او در اين سفر با سيل محتاجانى از حجاج ايرانى كه هنوز به حج نرسيده در شهر سوئز «تمناى كرايه كشتى الى جده مىكردند. . . لهجۀ كرمانشاهى و گيلانى وشيرازى و طهرانى