17پى مىبرد، اما در مورد اعمال حج نه نفس بهرهاى از آنها دارد و نه طبع به آنها مأنوس است و نه عقل به معانى آنها راه دارد؛ لذا انگيزۀ انجام آنها جز قصد امتثال امر نيست؛ چرا كه آنها اعمالى واجبالاتباع هستند. هرچيز كه عقل معنايش را بفهمد، طبع به آن ميل مىنمايد و همين ميلكننده در انجام امر و انگيزنده بر آن است و در اين صورت كمال عبوديت و بندگى ظاهر نمىشود و بههمين جهت حضرت خاتم صلى الله عليه و آله فرمودند: «لَبَّيكَ بِحَجَّةٍ حقّاً تَعَبُّداً وَ رِقّاً» و در مورد ساير عبادات چنين نفرمود. اگر حكمت الهى اقتضا كند كه نجات خلق در خلاف هوا به دست شرع باشد و اعمال افراد از روى انقياد و فرمانبردارى باشد، عباداتى كه عقل به معنايش پى نمىبرد. در تزكيۀ نفوس بليغتر هستند و اينگونه عبادات از مقتضاى طبع به مقتضاى بندگى نزديكتر هستند و همينمقدار براى فهم اصل حج كفايت مىكند.
2 - شوق
بعد از فهميدن اينكه خانه بيتاللّٰه است و مانند كاخ پادشاهان مىباشد. و قاصد خانه، قاصد خدا و زائر اوست و هركس در دنيا قصد خانه را كند، زيارتش ضايع نمىشود و به مقصود زيارت كه نظر به وجهاللّٰه و رسيدن به لقاى اوست، نائل نمىشود و. . . پس شوق به لقاءاللّٰه، مشوّق او به اسباب لقاء مىشود؛ چراكه محبّ به هرچيزى كه محبوبش نسبتى دارد، اشتياق دارد و خانه نيز به خدا منسوب است، لذا به خانه مشتاق است.
ثوابهاى زيادى كه بر اين زيارت هست هم مزيد بر اين علت است.
البته بايد توجه داشت كه مقصود از «نظر به وجهاللّٰه» ، نظر با چشم سر نيست، بلكه معناى ديگرى است كه راسخون در علم آن را مىدانند.
3 - عزم
حاجى با عزمش قصد جدايى از نزديكان و وطن و مهاجرت از شهوات و لذات را مىنمايد و به زيارت بيتاللّٰه متوجه مىشود پس بايد در نفس خود ارزش بيت و ارزش ربّالبيت را تعظيم كند و بايد بداند كه عزمِ امر بزرگ و خطيرى را نموده و هركس كه چيز بزرگ و عظيمى را بخواهد، بايد مخاطرۀ بزرگى كند. و عزم بايد خالص براى خدا باشد و