41
شَفَيتُ مِنْ حَمْزَةَ نَفسي بأُحُد
«من از كينهاى كه از حمزه در دل داشتم، در احد تشفى يافتم، آنگاه كه شكم او را تا كبد شكافتم.»
«اين عمل ناراحتى مرا از ميان برد كه مدام به صورت اندوه شديد بر من فرود مىآمد.» 1.
2 - ابوسفيان و پيكر حمزه عليه السلام
ابن اسحاق مىنويسد: پس از مثله شدن حمزه «حُلَيس بن زبان» ، از سران سپاه شرك، كه ديد كه ابوسفيان با نوك نيزه به گونۀ آن حضرت فشار مىدهد و مىگويد: «ذق يا عقق 2» ؛ «بچش اى كسى كه بر بتهاى عماق شدى!» حُليس گفت: عجب كار شرم آورى! كسى كه خود را رييس قومش مىداند، با پسر عمويش كه تكۀ گوشتى بيش نيست، با چه خشونت و تحقير برخورد مىكند!
ابوسفيان گفت: «وَيحَك اكتمها عَنّي فَاِنَّها كٰانَتْ زلّةً» ؛ «لغزشى بود روى داد، فاش نكن!» 33 - رسول خدا و پيكر حمزه
بنا به نقل بعضى از مورّخان، رسول خدا صلى الله عليه و آله با اين كه مجروح بود و حالى به شدت آزرده داشت، در جستجوى پيكر حضرت حمزه برآمد.
ابن اسحاق مىگويد: «وَخَرَجَ رَسولُ اللّٰه فيما بَلَغَني يَلْتَمِسُ حمزة بن عبدالمطّلب فَوَجَدَهُ ببطن الوادي قَدْ يقرّ بطنه» 4.
در تفسير قمى آمده است: پس از فروكش كردن شعلۀ جنگ، رسول خدا به يارانش فرمود: آيا در ميان شما كسى هست كه از عمويم حمزه خبرى بياورد؟ ! «حدث بن اميه» عرض كرد: من محلى را كه او افتاده است مىشناسم و خود را به كنار پيكر حمزه عليه السلام رسانيد اما چون او را با وضع فجيع و دلخراش ديد، نتوانست خبر را به رسول خدا برساند و چون دير كرد پيامبر صلى الله عليه و آله به امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «يٰا عَلِي اُطْلُب عَمّك» ؛ «اى على، به سراغ عمويت برو» آن حضرت نيز چون وضع حمزه عليه السلام را مشاهده كرد، به خود اجازه نداد كه رسول خدا را آگاه سازد و لذا خود پيامبر با چند تن از صحابه حركت كرد و چون پيكر پاره پاره و مثله شدۀ عمويش را ديد گريه كرد و فرمود: