69حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله شدم ديگر خودم را نمىشناختم، توجّهى هم به مسائل و ريزهكارىهايى كه يك توريست به دنبال آن است مثل نقش در و ديوار، شكل ضريح، پرده، سقف و مانند آن، نداشتم و چيزى از اينها در خاطرم نيست. هركس چيزى از اين موارد بپرسد، جوابى ندارم. آدم وقتى وارد اين مكانهاى مقدس مىشود، همان دفعۀ اوّل اين حالت مخصوص برايش پيش مىآيد و دفعات بعد ديگر كم كم عادى مىشود. واقعيت اين است كه اين يك آرزوى دست نيافتنى بود براى من، وقتى كه مشرف شدم، بييشتر حالت زيارت پيدا كردم، آن هم زيارت نه به معناى دعا و نحو آن، بلكه حالتى كه در وجودم نگهدارم و لذت ببرم. حالت عرفانى قابل توصيف نيست، و نمىتوانم آن را بازگو كنم.
به هرحال از آن واقعيات شكلىِ آنجا چيزى در ذهن ندارم و نمىتوانم تصوير كنم.
بيشتر آن حالتى را كه داشتم به ياد دارم.
درون كعبه مناسكى دارد. در چند نقطه مستحب است نماز خوانده شود. لحظهاى كه وارد شدم، مدّتى را كه آنجا بودم، درچند نقطه مشغول خواندن نماز شدم. يك حالت آرامشى داشتم. لحظاتى نشستم و معنويت و جلال و عظمت آنجا را تماشا كردم.
در مورد حرم حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله همين حالت وجود دارد. مقدارى جلوى قبر حضرت رسول صلى الله عليه و آله و كمى هم آن نقطهاى كه مىگويند بيت حضرت زهرا عليها السلام است يا قبر آن حضرت است، توقف كردم. به جهت تاريكى چيز زيادى معلوم نبود و نوشتهاى هم نديدم و نتوانستم بخوانم.
ولى در خانۀ خدا، كعبه، بيشتر به مراسم مربوط به آن پرداختيم، وقتى شما فكر مىكنيد لحظهاى رفتهايد داخل خانۀ خداوند، يك حالت استثنايى پيدا مىكنيد، در طول عمر انسان يك لحظۀ زيبايى است!
قبرستان بقيع هم براى من همين وضع و حالت را داشت. آنجا هم لحظاتى خود را فراموش كردم به طورى كه فكر بعضى چيزها را نكرديم و ناخودآگاه قدمهايمان ما را به نزديكترين فاصله به قبور متبرّك كشاند و در همانجا بر روى زمين نشستيم.