29بگويد - مطرح نيست؛ بلكه بايد در كنار اقتصاد اسلامى محتواى معنوى، شيوههاى اخلاقى و تحرك سياسى در قلمرو فرد و جامعه را هم ببينيم و چنين بينشى به ما مىفهماند كه تمام اين جنبهها، در پيدايش بُعد اقتصادى اسلام نقش دارد و ما نمىتوانيم در اقتصاد اسلامى، جنبۀ اقتصادى آن را از ديگر ابعاد اخلاقى و معنوى جدا كنيم و به اصطلاح مقولههاى اقتصادى صرف را از جنبههاى كاربردى و عينى تفكيك كنيم.
نمونۀ ديگر: بُعد اخلاقى اسلام است كه نمىتوان آن را تنها از ديدگاه فلسفى و اخلاق علمى مطالعه كرد بلكه بايد تمام زمينههاى فردى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى و عبادى اسلام را مدّ نظر قرار داد تا روشن شود كه در خطوط كلّى اخلاق اسلامى، هم زمينههاى كاربردى وجود دارد كه در نتيجه جنبههاى مادى و انسانى را جهت مىبخشد و هم بعد عبادى و خودسازى در آن نهفته است كه هدف عالى آن، تكامل معنوى انسان مىباشد.
همچنين است، انديشۀ اسلامى در رابطه با «تبيين جهان حيات و انسان» ، كه نمىتوان ابعاد غيبى و الهى آنها را از جنبههاى مادى جدا از هم نگريست، بلكه بايد به گونهاى جهان، انسان و حيات را شناخت كه جنبۀ غيبى و مادى آنها در يكديگر تأثير متقابل دارد و مكمّل همديگر است.
تمامى مسلمانان بايد انديشۀ اسلامى را با ژرفنگرى بررسى كنند تا همگى به نتيجۀ قاطعى برسند و اسلام را به عنوان يك نظام فكرى، قانونى و عملى عرضه نمايند، آنگونه كه تمام اصول و فروع آن، مكمّل يكديگر و پيوسته باشد. در اين بينش، اسلام بايد با كالبدى مقايسه شود كه بواسطه تمام دستگاهها و اعضاى خود تغذيه مىشود و رشد مىكند و هيچ دستگاه و عضوى نمىتواند در حيات انسان اثر بخش باشد، مگر بواسطۀ نيروى ديگر اعضا، كه در حيات و قدرت مؤثر هستند.
با چنين ديدگاه ارتباطى و جامع نسبت به ابعاد اسلام است كه مىتوان حقيقت اسلام را در زندگى مسلمانان وارد و آنان را در رفتار و عمل راهنمايى كرد و در برخورد با انحرافات فكرى مسلّح ساخت تا از تأثير نقشههاى شوم مستكبران كافر و استعمارگر در باور و حيات امّت اسلام در امان بوده و آسوده خاطر شد؛ چرا كه آنان با تفكيك ابعاد دين از يكديگر، مىخواهند باور و زندگى مسلمانان را دستخوش