60گويا اين مشك باز شده است. قنبر جريان را براى حضرت عرض كرد و على از اين پيشامد خشمگين گرديد و فرمود: حسين را حاضر كنيد، آنگاه تازيانه را به سوى وى بلند كرد كه صداى حسين بلند شد: «بحقّ عمّى جعفر!» ؛ «پدرجان تو را به جان عمويم جعفر آرام باش!» هرگاه او را به حق جعفر قسم مىدادند، ساكت مىشد.
وقتى ناراحتىاش فرو نشست، فرمود: فرزندم! چرا قبل از تقسيم بيتالمال از عسل برداشتهاى؟ ! عرض كرد: پدر! ما هم در آن سهمى داريم و به هنگام تقسيم محاسبه مىكنيم. على - ع - فرمود: «پدرت به قربانت، گرچه تو در آن حق دارى، ليكن نبايد پيش از ساير مسلمانان از حق خود استفاده كنى؛ «اما لو لا أنّى رأيت رسول اللّٰه - ص -يقبِّل ثنيّتك لأوجعتك ضرباً» ؛ «اگر خود شاهد نبودم كه رسول خدا لب و دندانت را مىبوسيد، با تازيانه مىآزردمت. عقيل مىگويد: آنگاه على يك درهم از لاى پيراهنش درآورد و به قنبر داد و دستور داد كه با آن بهترين عسل را تهيه كند، معاويه! بخدا سوگند من به دستهاى على تماشا مىكردم كه چگونه دهانۀ مشك را باز كرده و قنبر آن عسل را به مشك مىريخت و خود على دهانه مشك را محكم مىبست و اين در حالى بود كه اشك از چشمان وى جارى بود و در حق حسين - ع - دعا مىكرد. (واللّٰه لكأنّى أنظر إلى يَدَي على و هى عَلىٰ فم الزق و قنبر يقلب العسل فيه، ثم شده و جعل يبكى و يقول اللّهم اغفر للحسين فانه لم يعلم) 1معاويه وقتى اين جريان را از زبان عقيل شنيد، گفت:
از كسى ياد كردى كه فضيلتش قابل انكار نيست. خدا رحمت كند ابوالحسن را. او بر گذشتگان سبقت جست. و آيندگان را بر خاك عجز نشانيد.» عقيل! اينك داستان حديدۀ محماة را بگو.
عقيل گفت: ماجرا از اين قرار است كه قحطى و تنگ دستى سختى بر من روى آورد و از على - ع - استمداد نمودم، اما او اعتنايى نكرد. دست اطفالم را گرفتم در حالى كه فقر و ندارى از سر و صورت آنان ظاهر بود. نزد او رفتم و براى رفع فقر و گرسنگى يارى جستم. على گفت: اول مغرب به نزد من آى. وقت موعود در حالى كه يكى از فرزندانم دست مرا گرفته بود در نزد وى حاضر شدم. به فرزندم گفت: تا دور شود، آنگاه به من گفت: عقيل! بگير، من هم، از آنجا كه فقر و تنگدستى عذابم مىداد، به خيال اين كه كيسۀ درهم و دينارى تحويلم مىدهد با حرص و اشتياق گرفتم. ناگاه دستم را به قطعه آهنى داغ گذاشتم. آنچنان داغ بود كه گويى آتش از آن متصاعد است! آن را دور انداختم و مانند گاوى كه در زير كارد سلاّخ قرار گيرد، نعره