19حكم او بگردد و مانند تمام اجزاى بزرگ و كوچك جهان، از زير دست و كوچكترِ وامانده دستگيرى نمايد.
ابن طفيل در كتاب حى بن يقظان 1مىگويد: حى بن يقظان چون در خود تفكر نمود خود را از سه جهت شبيه به سه موجود ديد؛ از جهتى شبيه به مبدأ واجبالوجود، از جهتى شبيه به افلاك و ستارگان يا علويات، از جهتى شبيه به حيوانات، كمال خود را در آن دانست تا بتواند شباهت خود را به افلاك و ستارگان درخشان بيشتر نمايد، آنگاه به واجبالوجود خود را شبيه سازد، از جهت شباهت به موجودات علوى مطالعه و دقت كرد، دانست آنها داراى سه جهت و صفت مىباشند:
اول آن كه در آنها يكنوع شعور، به حق و مبدأ كمال است كه پيوسته به او اتصال دارند و مقهور نور جلال و ارادۀ حكيمانۀ او مىباشند.
دوم آن كه همه زيبا و درخشانند و گرد مدارات خود پيوسته مىچرخند.
سوم آن كه موجودات مادون را به حرارت و نور نگاهدارى مىنمايند و همه از فيض آنها بهرهمندند.
از جهت شباهت اول گوش خود را مىگرفت و چشم خود را مىبست و خيال و وهم خود را ضبط مىنمود تا فكر و عقلش را يكسر در ذات و صفات خداوند متوجه سازد، از جهت شباهت دوم خود را هميشه پاك و پاكيزه نگاه مىداشت. لباس و بدن خود را مىشست. زير ناخنها را پاك مىكرد و گياههاى خوشبو همراه مىداشت، چنانكه از جمال و پاكى مىدرخشيد و از جهت شباهت به حركات اختران، گاه پاشنۀ يك پا را بر زمين محور مىنمود و بدور خود مىچرخيد و گاه اطراف خانهاى كه از سنگ و گل و چوب برپا ساخته بود، طواف مىنمود و گاه در اطراف جزيره با شتاب دور مىزد، از جهت شباهت سوم بر خود واجب نمود كه حيوانات افتاده را دستگيرى نمايد، اگر پر و بال مرغى به خارى بسته شده، باز گرداند و اگر در جايى حبس شده، آزادش كند و اگر حيوانى چنگال به او بند كرده نجاتش دهد، هر گياهى كه بوتۀ ديگر، او را از نور آفتاب محروم داشته و يا گياه ديگر به او آويخته و از حركت و نموش باز داشته، به نورش نزديك نمايد و مانع را بردارد و اگر خشك و تشنه است به او آب رساند و آبى كه براى سيراب نمودن سبزه روان است، چنانكه مانعى او را از مجراى طبيعى باز دارد،