18خواسته و منافع هر دستهاى رفتار نمايد و جهان را بر وفق ارادۀ محدود آنها بگرداند، چنانكه در جنگها هر دستهاى در معابد جمع مىشوند و به وسيلۀ دعا و عبادت، از خدا مىخواهند كه دشمن نابود شود و خود پيروز گردند، گويا خدا فقط براى آنهاست و ديگران خدايى ندارند ولى در نظم زندگى و تربيت عمومى هر دو دسته در كفر و الحاد اتفاق دارند. خلاصه مردم يا در عقيده و عمل به خدا كافرند يا عقيده دارند و در عمل كافرند و به عبارت عصرى به خداى «متافيزيكى» معتقدند و حقيقت و روح تربيت پيامبران و پيام آنها كه همان ارادۀ خداست، يكسره فراموش گشته، و زبان كافر كيشان باز شده كه «دين» اثر خود را از دست داده و در برابر صنعت شكست خورده، اما كدام دين؟ !
در اوانى كه عقل ابراهيم خليل مانند شكوفه مىشكفت، خود را از محيط شرك بيرون آورد تا دست آلودگان پژمردهاش نكند و گرد و غبار محيط عقل پاكش را نيالايد، در ميان غارى منزل گزيد و چشم فطرت را به روى آسمان باز و پر از مهر و ماه و اختران گشود.
در اين رصدخانه، حساب كوههاى آسمان و ستارگان درخشان را مىرسيد، آيا چنانكه اكثر مردم مىپندارند اينها موجوداتى مستقل به ذات و پديد آرنده و نگاه دارندۀ مخلوقاتند؟ اينها كه از مسير خود بيرون نمىروند و از خود اختيارى ندارند، در طلوع و غروب آنها تغييرى در جهان رخ نمىدهد و خود پيوسته در معرض تغييرند، اينها مسخر ارادۀ توانا و تسليم دست تدبير او مىباشند. سراسر مطيع و مقهور و ما فوق و كمك كار مادونند. با شعور طبيعى خود چشم به فرمان مبدأ قدرت و با رابطههاى نامرئى بدو پيوستهاند و با شعاعهاى مرئى و غير مرئى، موجودات زيرين را از خفتگى بيدار مىنمايند و از افتادگى برپا مىسازند و به وسيلۀ قدرتى كه از تسليم و اطاعت به آنها مىرسد، جسمهاى بزرگ و كوچك و دور و نزديك را كه در دسترس شعاع آنهاست از سقوط نگاه مىدارند و با حرارت، زندگى خانوادههاى منظومۀ خود را از كرات بزرگ تا ذرات كوچك گرم مىسازند و جمله را براى كسب شعاع حيات، مستعد مىگردانند.
ابراهيم پس از اين مشاهدات، خود را جزئى از جهان ديد و با نواى عمومى همآهنگ شد و گفت: «وجّهت وجهىَ. . .» ؛ «من هم روى خودم را به سوى او گرداندم و يكسره تسليم وى شدم.» از اين پس خود را جزئى از عالم ديد و بايد هر چه بيشتر تسليم ارادۀ خدا شود و در مدار