8نائب شود، و اين تأييد فوريت مىكند. ولى آن عده كه قائل به وجوب فورى نيستند شايد به عمل رسول خدا - صلى الله عليه و آله - استدلال كنند كه آن حضرت - ص - در سال هشتم هجرى، مكّه را فتح كرد ولى انجام حج را تا دو سال تأخير انداخت.
ليكن اين استدلال تمام نيست؛ زيرا مسلمانان قبل از فتح مكه با مشركان قرارداد بسته بودند كه وارد سرزمين مكّه نشوند و چون رعايت شرط لازم بود و در حقيقت مسلمانان توان و استطاعت نداشتند لذا حج بر آنان واجب نبود، بعد هم كه آمدند جريان حديبيه پيش آمد و مشركان موافقت نكردند لذا انجام و برگزارى حج براى مسلمانان مقدور نبود و از طرفى گرچه خود حضرت قبل از حجةالوداع مشرّف نشد ولى حضرت امير - عليهالسلام - را با عدّهاى در سال نهم هجرت اعزام كرد و خودش در سال حجةالوداع مشرف شد، تأخير رسول اكرم - ص - حتماً بر اثر عذر مقبول بود.
معيار استطاعت
استطاعتى كه در حج، شرط شده و در آيۀ «لِلّه على الناس. . .» آمده است، مانند خمس و زكات نيست كه صرف مالك بودن مقدار نصاب شرط باشد، بلكه در حج مستطيع بودن شرط است كه استطاعت گاهى از مالك بودن زاد و راحله و هزينه عائله حاصل مىشود و گاهى با مهمان بودن و يا از طريق به عهده گرفتن مأموريتى براى كاروانها به دست مىآيد؛ بهگونهاى كه افراد هم مناسك حجشان را انجام مىدهند، هم خدمت به زائرين مىكنند و هم به حيثيّتشان صدمهاى وارد نمىشود.
گاهى نيز استطاعت با بذل حاصل مىشود؛ يعنى مالى به كسى بذل مىگردد تا به مكّه مشرف شود. به او مىگويند هزينۀ سفر حجّ تو را پرداخت مىكنيم، اگر در پذيرفتن آن، سلب حيثيت و هتك حرمتى نباشد، مستطيع مىشود و حج بر او واجب مىگردد، خلاصه آنكه در استطاعت، مالك بودن لازم نيست.
همانطور كه استطاعت مالى از آيۀ كريمه استفاده مىشود، استطاعت بدنى نيز شرط است و اين نيز از ظاهر آيه استفاده مىشود، نه آنطور كه بعضى از اهل سنت پنداشتهاند كه آيه تنها بر استطاعت زاد و راحله دلالت دارد. 1
بنابراين اگر كسى زاد و راحله داشته باشد ولى داراى استطاعت بدنى نباشد، حج بر او واجب نيست مگر اين كه قبلاً حج بر او مستقر شده باشد. همچنين است اگر از استطاعت بدنى برخوردار باشد ولى استطاعت مالى نداشته باشد و بخواهد تسكّعاً و با فشار و رنج، حج به جا آورد، گرچه از نظر عقل مستطيع است ولى در نظر شرع مستطيع نيست.
رجوع به كفايت
آنچه از آيۀ كريمۀ «ولِلّه على النّاس. . .» استفاده مىشود؛ همان استطاعت و توان مالى و بدنى براى رفتن تا خانه خدا است، اما آيا استطاعت و هزينۀ برگشت يا به تعبير فقهى «رجوع الى الكفايه» نيز لازم است يا نه؟ مطلبى است كه بايد روشن شود.
فرض مسأله در جايى است كه شخص استطاعت عقلى كافى براى بازگشت از سفر حج را دارد و با زحمت هم كه باشد مىتواند برگردد. و شايد ظاهر آيه، مشمول اين فرض شود. ليكن با توجه به ديگر اطلاقات، نظير: «ما جعل عليكم فىالدين من حرج» 2و يا «يريدالله بكم اليسرو لايريد بكم العسر» 3و نظاير آن، بايد حج بر او واجب نباشد. از اينرو فقها رجوع الى الكفايه را لازم دانستهاند؛ يعنى بايد طورى باشد كه به راحتى برود و به راحتى برگردد و همان شغل قبليش را داشته باشد.
رواياتى نيز هست كه رجوع الى الكفايه را معتبر مىدانند گرچه سند بعضى از آنها تام نيست؛ نظير اين روايت:
محمّد بن يعقوب عن عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب عن خالد بن جرير 4عن أبى الرّبيع الشّامى قال: سئل أبو عبداللّه - عليهالسلام - عن قول اللّه - عزّوجلّ - «وَلِلّه على الناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلاً» فقال ما يقول الناس؟ قال: فقلتله: الزّاد والرّاحلة. قال: فقال أبوعبداللّه - عليهالسلام - قد سئل أبو جعفر - عليهالسلام - عن هذا فقال: هلك الناس اذا لئن كان من كان له زاد و راحلة قدرما يقوت عياله و يستغنى به عن الناس ينطلق اليهم فيسلبهم إيّاه لقد هلكوا اذا، فقيل له: فما السّبيل؟ قال: فقال: السّعة فى المال اذا كان يحجّ ببعض و يبقى بعضاً لقوت عياله، أليس قد فرض اللّه الزكاة فلم يجعلها اِلاّ