20در برابر حجر ايستادن متحقق نشده خواهد بود.
طريق دوّم: آنكه در ابتدا جانب چپ را به حجر كند و جزء اول بدن را در مقابل جزء اول حجر بدارد و آنرا از ساير اجزاى بدن پيش ندارد و نيت كند و مقارن نيت روانه شود و چونكه حجرالأسود، در ازمنۀ سابقه شكسته شده است و حال هفده يا هيجده پارچه سنگ سياه است كه به يكديگر وصل نمودهاند و بر اطراف آن لاك ريختهاند و اطراف لاك را نقره گرفتهاند و در سنۀ هزار و يكصد و هشتاد و هشت كه فقير به زيارت بيتالله شرفياب گرديده، در روز چهاردهم ذيحجۀ سال مذكور، دو تنگه نقره كه اطراف آن مطلاّ است، بر در حجر نصب نمودهاند؛ به نحوى كه همۀ نقرههاى سابق را و اكثر لاكها را پوشانيده، ليكن قليلى از لاكها كه متصل به ابتدا و اجزاى حجر است، ظاهر است و بر بالاى تيكهاى نقره سرب ريختهاند و به هر تقدير جزء اول حجر، جزئى است از آن سنگها كه به ركن يمانى نزديكتر است از ساير اجزاى حجر و متصل است به لاك و بايد در ابتداى طواف، جزء اول بدن مقابل آن شود و چونكه مقابل نمودن با وجود ازدحام بسيار و تقيّد اشكال دارد، لهذا بايد سعى نمود كه در زمين علامتى پيدا نمود كه برابر جزء اول حجر باشد كه جزء اول بدن كه انگشتان بزرگ پاها است بر آن گذاشته و روانه شود و آنچه ميان مردم و بعضى از معلمين مكه، كه خالى از تدبّر اند شهرت يافته، آن است كه دو سنگى كه در برابر حجرالأسود رو به چاه زمزم نصب كردهاند و يكى سفيد و ديگرى سرخِ اندك مايل به زردى است و ]سنگ [سفيد به زمزم نزديكتر است از سرخ، فاصله ميان اين دو سنگ برابر جزء اول حجر است و اين محض اشتباه است زيرا كه فاصله مذكوره تخميناً به قدر يك قدم و نيم از جزء اول حجر دور است و در عقب آن است؛ به اين معنى كه فاصله به ركن يمانى نزديكتر است از جزء اول حجر. پس كسى كه جزء اول بدن خود را بر آن فاصله گذارد، هيچ يك از اجزاى بدن او به حجر نرسيده خواهد بود و حقير مكرر تحقيق نمودم و در خصوص جمعيتى اعتبار كردم، تخميناً يك قد و نيم بهقليلى كمتر، از فاصلۀ مذكوره گذشته، برابر جزء اول حجر است. پس كسى]كه [به طريق دوم عمل كند، بايد يك قد و نيم تخميناً از فاصلۀ مذكوره پيشتر آيد؛ يعنى به قدر يك قدم و نيم اندكى كمتر، از ابتداى سنگ سفيد بگذرد. پس نيت كند و روانه شود و طريق اول بهتر است و به اطمينان و