19به اين طريق كه: «هفت شوط طواف عمرۀ اسلامِ عمرۀ تمتع مىكنم، از جهت آنكه واجب است قربة إلى الله» . پس شروع كند به طواف و بايد نيت، مقارن طواف باشد و نظر به اينكه مقارنت شرط است و همچنين لازم است كه در ابتداى طواف جزء اول بدن، مثل انگشتان بزرگ پاها در اكثر مردم، يا بينى در بعضى مردم، مقابل جزء اول حجرالأسود باشد. پس واجب است كه بايستد و يكى از دو طريق را به عمل آورد، تا مقارنت و مقابله مذكورتين به عمل آيد.
طريق اول: آنكه در برابر حَجَر بايستد و نيّت كند و مقارن نيت، خود را بگرداند؛ يعنى بعد از روبهروى حَجَر ايستادن و نيت كردن، جانب چپ خود را به خانه كند و جانب راست را به مسجد كه روى او به زمزم باشد و از آن برابر شدن جزء اول بدن با جزء اول حجر به عمل آيد. آنگاه روانه شود و چون روبهرو ايستادن و گرديدن از شروع رسيده، لهذا آن منافى مقارنۀ مذكوره نخواهد؛ زيرا كه با وجود تجويز و عمل گردش مذكور، يا در حكم طواف خواهد بود با اين فاصله، بهخصوص بهآنقدر، اين فاصله، ميان نيت و طواف معفو خواهد بود و بايد برابر ايستادن او به اين نحو باشد كه در وقت روبهرو ايستادن، انگشت بزرگ پاى چپ يا در برابر ايستادن جزء اول حجر باشد و اين شق از طريق، در واقع جمع ميان دو طريق است؛ همچنان كه اشاره به آن خواهد شد، يا به جزء اول حجر نرسيده باشد؛ يعنى به ركن يمانى نزديكتر از جزء اول حجر باشد و طرف راست بدن در محاذات حجر باشد تا بعد از گرديدن به سمت چپ به حجر كردن برابر شدن جزء اول بدن با جزء اول حجر لازم آيد و اگر چنان بايستد، در وقت محاذات كه انگشت بزرگ پاى چپ او، از جزء اول حجر بگذرد و به ركن عراقى كه حَجر در آن نصب است؛ يعنى به جانب زمزم نزديكتر شود، از جزء اول حجر بعد از گردش و سمت چپ به حجر كردن برابر شدن جزء اول بدن با جزء اول حجر لازم نمىآيد، بلكه در اين صورت جزء اول بدن در محاذات جزئى از حجر خواهد بود، كه غير جزء اول باشد، مگر اينكه در وقت گرديدن به قدرى پس رود كه محاذات مذكور به عمل آيد و اين پس رفتن جايز باشد و اگر در وقت محاذات چنان بايستد كه انگشت بزرگ پاى چپ و طرف راست بدن او هيچ يك به حجر نرسند و همه بدن به ركن يمانى نزديكتر از جزء اول حجر باشد، بعد از گردش او محاذات مذكوره لازم نميآيد و جزء اول بدن به جزء اول حجر نرسيده خواهد بود، بلكه در اين صورت