81كه محرم شدهاند، از اتوبوسهاى سقف دار استفاده ميكنند.
آنان در جواز استظلال به دو دليل «قياس» و «روايات» استدلال كردهاند. بيهقى در «سنن الكبرى» به اين روايات اشاره ميكند.
الف) قياس
از سه روايتى كه پيشتر خوانده شد و به مناظرۀ ابو يوسف عامى با امام موسى بن جعفر (عليهما السّلام) اشاره داشت، به دست ميآيد كه اهل سنت با تمسك به قياس، حكم به جواز استظلال ميكنند.
درروايت محمدبن فضيل و عُثْمَان بْن عيسَى، ابو يوسف بين دو حكم قياس ميكرد و با همين قياس باطل، قائل به جواز استظلال شده بود. او به تصور خود، فرقى ميان استظلال در حال توقف و منزلگاه و استظلال در حال سير و حركت نميديد و با حالت استهزا، از امام (ع) كه بين اين دو فرق قائل بود، ميپرسيد: اين دو چه فرقى دارند؟
او پرسيد: اى ابوالحسن، نظرت در مورد مُحرمى كه در محمل استظلال كرده، چيست؟ حضرت فرمودند: جايز نيست. پرسيد: در خيمه استظلال ميكند؟ فرمود: اشكال ندارد. ابو يوسف سخنش را تكراركرد و در حالى كه خندۀ استهزا آميزى برلب داشت گفت: اى ابو الحسن، فرق اين دو حكم چيست؟ امام (ع) درپاسخ فرمود: اى ابويوسف، در احكام دين قياس نيست؛ آنگونه كه تو و اصحابت قياس ميكنيد. شما با دين خدا بازى ميكنيد. ما كارى را انجام ميدهيم كه پيامبرخدا (ص) انجام داد. و سخنى ميگوييم كه پيامبر ميگفت.
البته شايد اين روايات به تنهايى نتواند به عنوان مستند فتواى اهل سنت مورد استناد قرار گيرد. ولى به ضميمۀ حجيت قياس نزد اهل سنت و همچنين رواياتى كه بيهقى در جواز استظلال به آنها اشاره كرده، ميتواند مورد استناد قرار گيرد.
ب) روايات
دليل ديگر اهل سنت، رواياتى استكه بيهقى درسنن كبرى آنها را در دو باب ذكركرده است: در باب «محرم يستظل بماشاء ما لم يمس رأسه» و در باب «من استحب للمحرم ان يضحي للشمس» .