76«دانشمندانِ پيروانِ ما، همانند مرز دارانى هستند كه در برابر لشكر ابليس صف كشيدهاند و از حملۀ آنها به افرادى كه قدرت دفاع از خود را ندارند، جلوگيرى مى كنند. آگاه باشيد! هركس از شيعيان ما خود را به اين مرزدارى برگمارد، مقامش از كسانى كه با روميان جهاد كردند و. . . هزار هزار بار بالاتراست، بدان جهت كه اين مرزداران از دينِ دوستان ما دفاع مىكنند، در صورتى كه آنان مدافع بدنِ ايشان هستند.»
با الهام از اين تعاليم استكه مىبينيم درطول تاريخ اسلام، همواره جمعى و بهتعبير قرآن، «امتى» در خط مقدم مبارزه با جهل و فساد قرار گرفته و از ارزشهاى دينى حمايت و حراست كردهاند.
طلايهداران تبليغ در تاريخ پرفراز و فرود اسلام و تشيّع، عالمان راستينى بودهاند كه با در نظر گرفتن وضعيت حاكم بر مردم و جامعه، با شكلهاى گوناگون به تبليغ دست يازيده و با عشق و سوز، به هدايت ديگران پرداختهاند. در رابطه با مسألۀ تبليغ بهويژه منبر و ارشاد، به طريق معمول، دوگونه نگرش وجود دارد:
در باورگروهى، عالم دين وظيفه ندارد سراغ مردم برود و احكام و معارف دين را بهآنان بياموزد بلكه اين وظيفۀ مردم است كه به عالمان دين رجوع كنند و درس دين بياموزند.
صاحبان اين انديشه، تبليغ و موعظه در منبر را دونِ شأن علما مىدانند و آن را منافى با قداست و حرمت عالم و فقيه مىشناسند. امام خمينى1 در بارۀ اين تصور غلط و ناپسند، مىفرمايد:
«ممكن است دستهاى ناپاكى، با سمپاشىها و تبليغات سوء، برنامههاى اخلاقى واصلاحى را بىاهميت وانمود كرده، منبر رفتن براى پند و موعظه را با مقام علمى مغاير جلوه دهند. . . امروز در بعضى حوزهها شايد منبر رفتن و موعظه كردن را ننگ بدانند! غافل ازاين كه حضرت امير (ع) منبرى بودند و در منابر مردم را نصيحت فرموده. . . و راهنمايى مىكردند. ساير ائمه: نيز چنين بودند.»12
البته تفكر غالب حوزههاى علميه؛ بهويژه طلاب و فضلاى جوان و دلسوز، براى تبليغ و منبر و دعوت مردم به احكام و فرايض دينى، ارزش اساسى قائلاند؛ بهطورى كه تبليغ را فن و هنر و مبلّغ را هنرمندِ متخصص به حساب مىآورند.
در باورِ اين طايفه از حوزويان - كه طيف وسيع و گستردهاى هستند - تبليغ، جانمايۀ رسالت انبياى الهى است و شعار همۀ پيامبران در طول تاريخ اين بوده است كه:
«أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّى وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمينٌ» ؛13 «رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم و من خيرخواه امينى براى شما هستم.»
به فرمودۀ اميرالمومنين (ع) :
«. . . فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغ» .14
«خداوند پيامبرانش را در ميان آنان مبعوث كرد و پى درپى رسولان خود را فرستاد تا پيمان فطرت را از آنان مطالبه كنند و نعمتهاى فراموش شده را به ياد آنان آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجت را برآنان تمام كنند.»
مبلغان راستين و درد آشنا نيز در انجام رسالت خود به سوى مردم حركت مىكنند و مانند پيامبرخدا (ص) طبيب سيّارند:
«طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَۀُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْىٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَۀٍ بُكْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَۀِ وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَۀِ» .15
«او (پيامبر (ص)) طبيبى است سيّار كه با طبّ خويش همواره به گردش مىپردازد. مرهمهايش را به خوبى آماده ساخته، حتى براى مواقع اضطرار و داغ كردن محل زخمها، ابزارش را گداخته است براى قلبهاى نابينا گوشهاى ناشنوا و زبانهاى گنگ، با داروى خود در جستجوى بيماران فراموش شده و سرگردان است!»
اين دستورالعمل على (ع) را در پيش روى خود دارند كه فرمود:
«مَا أَخَذَ اللهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمُوا» .16