44مىيافتند، ترتيب داده مىشد و آن، تركيبى از گوشت تازۀ گوسفند يا بره و شير و روغن و ادويهجات رايج آن روزگار بود. كه اشراف زادگان مىخوردند، شاعران دربار، با خوردن آن غذاهاى لذيذ، به وجد مىآمدند و در مدح امرا و خلفا، شعر مىسرودند. روايتگران نيز به جعل حديث مىپرداختند، اين غذا آن قدر لذيذ بود كه مردم بيچاره و حتى توانگر، غذاهاى خوشمزۀ خود را تمثيل به مضيرۀ معاويه مىكردند. . . به دليل حضور و رغبت شديد ابوهريره به اين سفره و غذا، او را شيخ المضيره لقب دادند.»14
ابوهريره و اعتراف به عظمت على (ع)
ابوهريره بارها به فضيلت على (ع) اعتراف كرده است. او مىگويد:
«معاذ بن جبل را ديدم كه به على بن ابى طالب چشم مىدوخت. به او گفتم: چرا اين همه به على چشم مىدوزى؟ گويى كه تا كنون او را نديدهاى؟ گفت: از پيامبرخدا (ص) شنيدم كه مىفرمود: «النَّظَرُ إِلَى وَجْهِ عَلِىٍّ عِبَادَۀٌ» ؛ «نگاه به چهرۀ على عبادت است.»
ابن ابى الحديد معتزلى گويد: «چون ابوهريره با معاويه به كوفه آمد. شبها در باب كنده مىنشست و مردم در مجلس او شركت مىكردند. جوانى از كوفه آمده نزدش نشست و گفت: اى ابوهريره، تو را به خدا آيا از پيامبر (ص) شنيدهاى كه در حق على بن ابى طالب فرمود: خداوندا! دوست بدار هركه او را دوست بدارد و دشمن دار، هركه او را دشمن بدارد؟ گفت: آرى.»15
روايات فراوان به نقل از ابوهريره!
با اينكه ابوهريره درسال هشتم هجرت، مسلمانى برگزيد وكمتر از دو سال در خدمت پيامبر (ص) بود، اما به حدّى روايت از آن حضرت نقل كرده كه اين كثرت نقل، او را در معرض اتهام قرار داده و بسيارى از مورّخان و اهل حديث، حتى از اهل سنت، در صحّت همۀ روايات او ترديد دارند. تا آنجا كه اين قضيه، حتى مورد اعتراض عمر و عثمان قرار گرفت! على (ع) او را به دليل نقل اين همه روايت نكوهش كرد.
«نخستين كسى كه او را از نقل خبر منع كرد، عمربن خطاب بود. وى هنگامىكه شنيد ابوهريره رواياتى را به پيغمبر اسلام نسبت مىدهد كه اصل و ريشه ندارد، او را به حضور خواست و از نقل حديث منع نمود و در مرتبۀ دوم او را با تازيانه ادب كرد. اما او باز از جعل حديث دست برنداشت و به تبعيد تهديد شد. خليفه دوم اعلام كرد كه اگر از نقل حديث دست نكشد، به سرزمين دوس، (كه وطن اصلى وى بوده) تبعيد خواهم كرد؛ چنانكه به كعب الاحبار هم اعلام كرد اگر از نقل احاديث دست نكشى، به سرزمين ميمونها تبعيدت خواهم نمود.»16
كثرت روايات ابوهريره و عدم تناسب بسيارى از محتواى رواياتش، موجب شد كه او به عنوان جعل كنندۀ حديث شهرت يابد. كه از نقل و بسط اين مطالب خوددارى مىگردد.
ابو هريره و حكومت بحرين
پيامبرخدا (ص) پس از بازگشت ازجِعرانه، علاء حضرمى را با جمعى، از جمله ابوهريره به بحرين، نزد منذر بن ساوى فرستاد، منذر را به اسلام دعوت كردند. او اسلام آورده و در مسلمانى استوارى گزيد. همۀ بستگان منذر هم مسلمانى برگزيدند. مسيحيان هم به دادن جزيه راضى شدند. علاء به ابوهريرهگفت: پيامبر به من درحق تو سفارشكرد، بگو چهكارى از من براى تو ساختهاست؟ ابوهريره گفت: مرا مؤذن خود قرار ده. ابوهريره مؤذن او شد و همچنان در بحرين بود تا اينكه علاء فوتكرد. عمر او را بهحكومت بحرين برگزيد، ولى پس از چندى، مطالبىكه با امانت دارى وى سازش نداشت به عمرگزارش شد، لذا او را عزل نمود و عثمان بن ابى العاص را به جايش منصوب كرد.
«پس از مراجعت از بحرين معلوم شد كه ابوهريره چهار صد هزار دينار با خود آورده است. . . عمر گفت: آنچه سرمايۀ اصلىات بوده، به اضافۀ خرج كنونىات بردار و بقيه را به بيت المال بسپار. پس دستور داد دوازده هزار از او بگيرند.»17