22مىتوان نوعى تقيه شمرد كه پيامبر براى حفظ يكپارچگى مسلمانان در برابر دشمن و ديگر مصالح مسلمين در آن موقعيت، از بيان بعضى واقعيتها خوددارى ورزيد.
پس مىتوان نتيجه گرفت: تقيه در زمان پيامبر (ص) تقيۀ حفظى بود؛ و آن، در برابر كفار بود نه مسلمانان و بيشتر زمانى بود كه مسلمانان در مكه مىزيستند و بهطور كلى هيچ تقيهاى در ميان مسلمانان زمان پيامبر ضرورت نداشت.
ب: تقيۀ مداراتى در دوران امامت
دوران امامت را مىتوان به دو دوره تقسيم كرد؛ چرا كه وضعيت شيعه در اين دو عصر، با فراز و فرود همراه بود؛ نخست، دوران حيات و حضور امام على (ع) و بعد، دوران پس از شهادت آن حضرت. پيش از پرداختن به دو دورۀ ياد شده، به بيانى كلى از وضعيت تقيه در دورۀ امامت مىپردازيم:
در دوران امامت، تقيه به عنوان اصلىترين سياست شيعيان از سوى ائمه (عليهم السلام) معرفى و در عمل پياده گرديد و احاديث وارده از ائمۀ اطهار گواه بر اين مطلب است. براى نمونه، امام على (ع) در خطبهاى مى فرمايد:
* «أَمَّا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رَجُلٌ. . . إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنِّي فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي فَإِنَّهُ لِي زَكَاةٌ وَ لَكُمْ نَجَاةٌ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلاَ تَتَبَرَّءُوا مِنِّي فَإِنِّي وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ وَ سَبَقْتُ إِلَى الإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ» .7
دو روايت ديگر:
* «ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عُمَرَ اْلأَعْجَمِيِّ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللهِ7: يَا أَبَا عُمَرَ إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ تَقِيَّةَ لَهُ وَ التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلاَّ فِي النَّبِيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ» .8
* «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ جَمِيعاً عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِيِّ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْعَلاَءِ عَنْ حَبِيبِ بْنِ بِشْرِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ7 سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ لاَ وَ اللهِ مَا عَلَى ذَلِكَ كَانَ هَذَا وَجْهِ الأَرْضِ شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنَ التَّقِيَّةِ يَا حَبِيبُ إِنَّهُ مَنْ كَانَتْ لَهُ تَقِيَّةٌ رَفَعَهُ اللهُ يَا حَبِيبُ مَنْ لَمْ تَكُنْ لَهُ تَقِيَّةٌ وَضَعَهُاللهُ يَاحَبِيبُ إِنَّالنَّاسَ إِنَّمَا هُمْ فِي هُدْنَةٍ فَلَوْ قَدْكَانَ ذَلِكَ كَانَ هَذَا» .9
همانطور كه ملاحظه مى كنيد، ائمه (عليهم السلام) در اين روايات در صدد بيان سياستى كلى براى شيعيان هستند و با بيانهاى مختلف مىخواهند شيعيان را بر عمل به آن ترغيب نمايند.
1- دوران حضور امام على7
وضعيت شيعه در عهد سه خليفۀ نخستِ پس از پيامبر (ص) ، داراى ويژگىهايى بود كه به شرح آن مى پردازيم و در ضمن مطالب، به وضعيت تقيه نيز اشاره خواهيم كرد:
- نكتۀ نخست اينكه شيعه در اين دوره، به جز روزهاى نخست پس از سقيفه، با فشار چندانى رو به رو نبود. اگر چه مىتوان گفت بسيارى از شيعيان به خاطر باورها و عقايدشان، از رسيدن به منصبهاى مهم محروم بودند؛10 چنانكه خليفۀ اول، نخست خالد بن سعيد را فرمانده جنگ شام كرده بود، ولى مشاورش به او گفت: مگر خوددارى خالد از بيعت و اتحادش با بنى هاشم را از ياد بردهاى؟ صلاح نمىبينم كه او فرمانده باشد. از اين رو ابوبكر حكم فرماندهى خالد را پس گرفت و كسان ديگرى را به جاى او نشاند.11
شيعه از اين جهت نيازى به تقيۀ حفظى نداشت؛ چرا كه جانش در خطر نبود و لذا هم خود امام على (ع) و هم شيعيان خاص آن حضرت، در مواقع لزوم به بيان واقعيتها مىپرداختند و تا مدتى،12 هم آن حضرت و هم شيعيانش از بيعت خوددارى كردند. اما آنچه كه به عنوان تقيه مداراتى مطرح است، در تمام دوران خلافت خلفاى ثلاثه به عنوان سياست كلى شيعيان مطرح بود وتا آنجاكه مصالح مسلمانان اقتضا مىكرد، از سياست نامبرده دور نمىشدند و البته اين سياست تحت رهبرى امام على (ع) بود. بزرگترين نمونۀ تقيۀ مداراتى در آن زمان سكوت بيست و پنج سالۀ امام على (ع) بود كه انگيزه و هدف از آن، تنها مصلحت جامعۀ اسلامى و ترس از تفرقۀ ميان مسلمانان بود؛ چنانكه حضرت خود به اين واقعيت تصريح مىكنند: