73حضور يهود در آنجا بعيد به نظر مىرسد؛ زيرا آنها اسير شده و با طناب بسته شده بودند و درجايى با حضور نگهبانانى، نگهدارى مىشدند و در حالى كه آنها تسليم حكم پيامبر (ص) شده بودند. پس ديگر جايى ندارد كه از آنها خواسته شود كه مجدداً اظهار نظر نمايند!
چيزى كه قوىتر به نظر مىرسد، اين خطاب به اوسيان است كه از سعد انتظار داشتند در حق همپيمانانشان، حكم ملايمترى مطرح كند.
نكته 8 - دربارۀ چگونگى تقسيم غنايم بنىقريظه اختلاف است؛ برخى همانگونهكه گذشت، مىگويند: پيامبر بعد از آنكه خمس غنايم را جدا كرد و كنار كذاشت، بقيه را ميان اصحاب تقسيم كرد؛ اما برخى ديگر آنرا به عنوان فىء دانسته و گفتهاند: «بعد از جنگ با بنوقريظه بود كه پيامبر به انصار فرمود: اگرخواستيد مىتوانيد مهاجرانرا از خانهها واموال خود بيرونكنيد وسپس اموال بنوقريظه را ميان مهاجران تقسيم كرد و به ايشان (انصار) فرمود: اگر خواستيد اموال و خانههايتان را با مهاجران تقسيم كنيد، همانگونه كه پيشتر تقسيم كرده بوديد.29
تقسيم غنايم ميان مهاجران، بعد از اين جنگ، بعيد به نظر مىرسد، به دلايلى كه در مورد تقسيم غنايم بنى نضير گذشت و آيات 8 و 9 سورۀ مباركه «حشر» هم اين موضوع را با صراحت تأييد كرده است و مىدانيم كه سورۀ «حشر» در مورد بنى نضير نازل شده است.
فصل پنجم: يهود و سرزمين موعود
از مصيبتها و درد جانكاهى كه همواره جهان اسلام با آن مواجه بوده، غصب فلسطين به دست يهوديان صهيونيست است. يكى از ابعاد اساسى اين مسأله جنبۀ حقوقى آن است كه اكنون به گونهاى فشترده به آن اشاره مىكنيم:
برخى تبليغات ماهرانه، باور و افكار عمومى بينالمللى را وادار به پذيرفتن انديشههايى كرده استكه حتى با يك بررسى سطحى، ناصواب بودن آنها آشكار مىگردد. با اين تبليغات، گاهى وجود حقوق تاريخى را برجسته جلوه مىدهند و مىخواهند اساس كشور يهود را بر تجديد حيات لاشههايى بنا كنند كه گرد و غبار دو هزار ساله، آن لاشهها را در زير خود مدفون ساخته است؛ گاهى يهوديان شكنجهها و آزارهايى را كه در دورانهاى گذشته قربانى آن بودهاند، يادآورى مىكنند تا تشكيل كشورى را در فلسطين توجيه نمايند و بتوانند از اين پس، در پناه آن در آرامش به سر برند و بالجمله، گاهى به راه حل 1947 سازمان ملل متحد راجع به تقسيم فلسطين تكيه مىكنند و به امورى متوسّل مىشوند كه مدعىاند اسناد و دلايل بينالمللى است و قبل از راه حل تقسيم فلسطين موجود بوده است. به اينگونه مطالب استناد مىجويند تا نتيجه بگيرند كه ايجاد دولت اسرائيل داراى مبناى قضايى بى چون و چرا است.
اگر بنا است كسانى بتوانند «حقوق» تاريخى را دستاويز كنند و به آن توسل جويند؛ آن ملت عرب است نه قوم يهود و نه هيچكس ديگر. تجزيه و تحليلِ واقعيات تاريخى و اطلاعاتى كه از آن به دست مىآيد، بى هيچ شبههاىتأييد مىكند كه فلسطين پيوسته سرزمين عربى بوده و قومى كه در آن مىزيستند، گويش عربى داشتهاند. به يك زبان تكلّم كرده و به يك رشته كششهاى فرهنگى پيوند داشتند.
فلسطين، از دير زمان سجيه و جايگاه عربى داشته است. هر چند در طول تاريخ، گروههاى يا دولتهاى گوناگون، فلسطين را تصرف كردهاند، امّا تقريباً از چهار هزار سال پيش تا كنون، ملت عرب در فلسطين مىزيستهاند.
اين مسأله مسلّم است كه فلسطين بنا به روايت تورات، زمانى مسكن قبايل سامى كنعانى بوده و ريشه و تبار آنان عرب بوده است. آنان در قرن 13 و 14 پيش از ميلاد به رهبرى يسوعا «يوشع» (سردار يهوديان بعد از موسى و فاتح سرزمين كنعان) بخشهايى از فلسطين را تصرف كردند و در آنجا به تمدّنى شكوفا نايل شدند كه كتاب مقدس نيز آن را توصيف كرده است.