72توجه به روحيات اين قوم، به احتمال قوى، اينان در صورت رهايى، دست به اقدامات براندازانۀ ديگرى مىزدند.
كسى شبهه نكندكه اين «آش نخورده و دهان سوخته» يا «قصاص قبل از جنايت!» است؛ چرا كه صِرف احتمال يا حتى يقين به انجام اقدامات براندازانۀ بعدى، دليل بر جواز اعدام ايشان نمىشود؛ زيرا از آنچه پيشتر عرضكرديم معلوم مىشود اين شبهه جايى ندارد؛ بلكه ثابت شدكه اينان، جنايت مستوجب اعدامرا مرتكب شده بودند وآنچه در اينجا بحث مىشود، دربارۀ استحقاق و عدم استحقاق نيست؛ زيرا در اينكه ايشان مستحقّ اعدام بودند، شكى نيست.
ز) بايد وضعيت زمان را هم در نظرگرفت؛ چه بسا اينبار وضعيت سياسى، اجتماعى و امنيتى با گذشته فرق داشت و اين وضعيت معلول جنگ احزاب بودكه خود يهود در به وجود آوردن آن، سهم زيادىداشتند.
وانگهى، چنانكه اين بار پيامبر، نقض عهد ايشان را ناديده مىگرفت، همۀ قراردادهاى نظامى و امنيتى پيامبر متزلزل مىگشت و مسلمانان دربارۀ نقض عهد ديگران ايمن نبودند، در حالى كه ديگران به وسيلۀ پيمان با مسلمانان ايمن بودند؛ زيرا در صورت نقض، با عفو پيامبر روبهرو مىشدند و در اين صورت اين پيمانها، هيچ ارزش امنيتى براى مسلمانان در پىنداشتند.
ز) در همۀ كشورها، حتى امروزه سزاى خيانت، مرگ است و از نظر تورات هم، حكم خيانت در جنگ، مرگ است و چه بسا سعدبن معاذ هم اين حكم را از آموزههاى دينى يهود در اثر معاشرت با آنها شنيده بود.25
نكته 5 - استاد دكتر شهيدى از اينكه حكم سعد، مبدأ تشريع قرار گرفته باشد، اظهار شگفتى مىكند؛ اين، خود باعث شگفتى است؛ زيرا:
1. اين حكم مورد رضايت پيامبر است و خود پيامبر به سعد فرمان دادند: در اين باره حكم كند و بعد هم آنرا تأييد كردند؛ «حَكَمْتَ بِحُكْمِ اللهِ مِنْ فَوْقِ سَبْعَةِ أَرْقِعَةٍ» و در واقع همين تأييد حضرت محمد (ص) موجب مشروعيت اين حكم گرديد.
2. اهل بيت (عليهم السلام) در پاسخ خوارج كه به قبول حكميت از سوى امير مؤمنان (ع) ايراد مىگرفتند به قبول حكميت سعد از سوى پيامبر (ص) ، استدلال مىكردند.
نكته 6 - در اينكه پيامبر (ص) چه كسانى را براى اطلاع از پيمان شكنى يهود فرستادند، اختلاف است؛ برخى گفتهاند: پيامبر (ص) سعد بن معاذ و اسيد بن حضير را براى انجام اين مأموريت فرستاد.26 برخى، مانند واقدى، سعدبن عباده را اضافه مىكنند.27 وگروهى ديگر گفتهاند: اين سه نفر، همراه يك نفر ديگر، فرستاده شدند.28
اينكه پيامبر (ص) بزرگان اوس (سعد بن معاذ و اسيد بن حضير) را فرستاده باشند، منطقى به نظر مىرسد؛ زيرا اوس، با بنوقريظه رابطۀ نزديكى داشتهاند و همپيمان بودهاند و معلوم نيست؛ چرا برخى سعدبن عباده را هم اضافه كردهاند.
در همينجا، نقلشدهكه يهوديان به سعدبن معاذ ناسزا گفتند؛ اين مطلب تا حدّى بعيد به نظر مىرسد؛ از دو جهت:
الف) ايشان با اوس رابطۀ دوستى داشتند و جايگاه سعد در ميان اوسيان براى آنها مشخص بود. ب) اگر آنها به سعد دشنام داده بودند، معنا نداشت اوسيان از سعد بخواهند خوبىهاى بنىقريظه را به ياد آورده، نسبت به ايشان نيكى كند.
نكته 7 - برخى از نقلها بگونهاى است كه گويى در مجلسى كه سعد حكم نمود، يهوديانى از بنوقريظه حضور داشتند و او به ايشان خطاب كرده كه: آيا حكم مرا در مورد خودتان مىپذيريد؟ در صورتى كه