66وقتى مسألۀ محاصرۀ يهوديان سخت شد، كسى را به حضور پيامبر (ص) فرستادند و تقاضا كردند كه ابولبابۀ بن عبدالمنذر را براى مذاكره پيش ما بفرست. پيامبر ابولبابه را به حضور خواست و فرمود: نزد همپيمانان خود برو و ببين چه مىگويند. چون آنها از ميان اوسيان تو را برگزيدهاند. ابو لبابه گويد: پيش آنها رفتم، در حالىكه محاصره بر آنها بسيار سخت آمده بود. آنها پيش من دويدند و گفتند: ما بيشتر از همۀ مردم، نسبت به تو دوست هستيم. كعب بن اسد هم برخاست و به من گفت: اى ابا بشير، تو مىدانىكه ما نسبت به تو و قومت در جنگ حدائق و بُعاث و ديگر درگيرىهايى كه داشتهاند چه كارها كه نكرديم! اكنون اين محاصره بر ما بسيار سخت است و مشرف به هلاك و نابودى شدهايم و محمد هم از محاصرۀ ما دست بردار نيست؛ مگر اينكه تسليم بدون قيد و شرط او شويم و حال آنكه اگر از ما بگذرد حاضريم به سرزمين خيبر يا شام برويم و گامى بر خلاف او بر نداريم و هرگز كسى را براى جنگ با او بسيج نكنيم.
ابولبابهگفت: اگر اين (حيىبن اخطب) با شما نبود، موجبات هلاكت شما را فراهم نمىساخت. كعب گفت: آرى به خدا سوگند او مرا در اين گرفتارى كشاند و نخواهد توانست كه بيرون آورد. حيى گفت: چه كنم؟ ! من طمع داشتم كه بر او پيروز شويم، وقتى هم كه حسابم خطا در آمد، با جان خود با تو برابرى و همدردى كردم، اكنون هم آنچه بر سر تو آيد بر سر من هم خواهد آمد. كعب گفت: چه فايدهاى دارد كه من و تو با هم كشته شويم و زن و فرزندانمان اسير شوند! حيى گفت: به هر حال گرفتارى و خونريزى است كه بر ما نوشته شده است.
ابولبابه گويد: در اين هنگام كعب رو به من كرده، گفت: اكنون عقيدۀ تو چيست؟ از ميان همه تو را برگزيدهايم، محمد تنها با تسليم شدن ما در قبال آنچه كه او حكم كند موافق است. آيا بپذيريم؟ ابولبابه گفت: آرى! از حصارها فرود آييد و تسليم شويد و اشاره به گلوى خود كرد و منظورش اين بود كه در غير اين صورت كشته خواهيد شد. ابولبابه گويد: اينجا بود كه سخت پشيمان شدم و استرجاع كردم.
از آنجا برگشته و يكراست به طرف مسجدالنبى رفتم و خود را به ستونى بستم؛ در اين باره آيۀ كريمۀ: يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللهَ وَالرَّسُولَ. . . نازل شد11 و همچنين آيۀ: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذِينَ يُسَارِعُونَ فِي الكُفْرِ مِنَ الَّذِينَ قَالُوا آمَنَّا بِأفْوَاهِهِمْ. . . 12 و بالأخره دربارۀ پذيرفته شدن توبۀ ابولبابه، آيۀ كريمۀ: وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلا صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللهُ أنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ .13 نازل گرديد.
در ايام محاصرۀ بنوقريظه، گروهى از قبيلۀ بنو هدل، كه در ميان بنوقريظه زندگى مىكردند و ايشان نيز يهودى بودند فرود آمدند و ايمان آوردند. آنها به بنوقريظه نيز تأكيد كردند كه شما نيز ايمان بياوريد؛ اما آنها ايمان نياوردند.14 و نيز ثعلبه و اُسيد، پسران سعيه و عموى آنها، اسد بن عبيد در همان شبىكه فردايش بنوقريظه به ناچار فرود آمدند، پايين آمده و اسلام آوردند و خود، زن، فرزند و اموالشان در امان قرار گرفتند.15 عمرو ابن سعدى نيز به دنبال مناظرهاى با يهوديان همراه پسران سعيه، از حصار بيرون آمد.16
چون محاصره بر يهوديان دشوار شد و تن به فرمان پيامبر (ص) دادند و از حصارها فرود آمدند، پيامبر (ص) فرمودند تا اسيران را به ريسمان بستند. محمد بن مسلمه مأمور اين كار شد و آنها را در گوشهاى گرد آورد و سپس زنها و بچهها را از حصارها بيرون كرده، در محلى نشاندند.
ابن هشام نقل مىكند: بعضى از بنوقريظه پذيرفتندكه جزيه بپردازند و حضرت آن گروه از بنوهدل را كه ايمان آورده بودند، بر سر ايشان حاكم گردانيد.17
مدت محاصرۀ بنوقريظه مختلف نقل شده؛ عدهاى آنرا 25 روز نقلدانستهاند.18