39هم پرم شكسته و هم دونِ پرواز ندارم
يه نگاه كنيد آخه تو شهرتون مسافرم
مثل قبرتون غريبم آخه من كجا برم
حاجت قديميو مىخوام همين جا بگيرم
اينقده پر بزنم دور شما تا بميرم
اى كبوترى كه هستى پيش گنبد طلا
تو كه پرواز مىكنى تو حرم امام رضا
تو كه توى اون حريم باصفا پر مىزنى
گاهى گنبد گاهى گلدستهها رو سر مى زنى
من كبوتر بقيعام با تو خيلى فرق دارم
جاى گنبد بهروى پنجرهها سر مىزارم
خونه قشنگ تو كجا و اين خونه كجا
گنبد طلا كجا قبراى ويرونه كجا
هر كه اونجا بپره طاير افلاكى ميشه
تو بقيع بال و پر كبوترا خاكى ميشه
اون جا قدر زائر امام رضا را مىدونن
اين جا شيعهها رو از كنار قبرا مىرونن
تو كه هر شب مى سوزه صد تا چراغ دور و برت
به امام رضا بگو غريب تويى يا مادرت
زمزمههاى بازگشت
امروز از روزهاى پايانى سفر حج است. سفرى كه براى آن بسيار التماس و التجا كرده تضرّع و زارى نمودهام. حال بايد از كنار كعبه بروم و اين نكته را به خاطر آوردم كه كعبه به خودى خود تنها يك قيد مكان است و آدمى در همه حال كعبه را و مقام كعبه را و حال و هواى كعبه را مىتواند در اعمال و عملكرد و تعامل خود با ديگران ببيند و به قول آن شاعر:
ز كعبه آيم و حسرت خورم بر آن جمعى
كه از زيارت دلهاى خسته مىآيند
در آغاز راه مى گفتم كه گذراندن مدت ايام، دشوار خواهد بود اما همين كه گفتهاند عمر سفر كوتاه است و مسافر فقط به راه بيفتد، سفر نيز تمام مىشود، نكته پر مغز و نغزى است.
وداع
بيش از دو روز از فرصت سفر باقى نمانده است. كاروان در حال گذشتن است و ديگر معلوم نيست كه چنين سفرى فراهم مىشود يا نه. ديشب كه در حال رفتن از كعبه بودم، لحظاتى چند بر آن خيره شدم و به ياد مضمونى افتادم كه آدميان در اين درگه، خود را از تمام معبودها رهايى مىبخشند و تنها دل را در گرو يك معبود مىنهند; به عبارتى، از هر آنچه جز اوست توبه مىكنند و آن معبود اصلى را مىنگرند و