20آيا كدامين چشم لايق، ديده «او» را؟
آيا كدامين حاجى بشكسته دل را،
بر دامن پرفيض ديدارش نشانده است؟
اينجا، در اين دشت،
هر سوى، آثارى ز ردّ پاى «مهدى» است.
فرياد «يامهدى» در اين صحرا بلند است.
نجواى جانخيز كه را،
آن دوست،
آن مولا و سرور،
از خيمههاى گرم و سوزان، اندر اين دشت
«لبيك» گفته است؟
چشم انتظارى، درد جانسوزى است.
اى دوست،
در انتظارت، صبح و شب، تا كى نشستن؟
اين چشم را در چشمۀ عشق تو، شستيم
در زمزم ديدار هم، بايد كه اين چشم،
روى تو بگشودن، به روى غير بستن
هرگز روا نيست،
اينجا هم از ديدار تو، محروم ماندن
اين ديدگان منتظر، خاك ره توست.
از «عرفات» كه پا به بيرون مىگذاريم،
همهجا عرفات است. . . همهجا مشعر و منا است. همهجا حرم است و حريم احرام!
خدا را، پيامبر را، على را، حسين را، زهرا را، مهدى: را، امامان و اوليا را. . . همهجا مىتوان حاضر ديد.
باشد كه وقوف ما، در عرفات، معرفتآموزمان گردد و در عرفه، عارف حق گرديم و عامل به «معروف» .
(پى نوشتها)
1 - شعر ها، برگرفته از سرودههاى استاد جواد محدثى است.