19است از آنِ خدا، در عهدۀ مردم» .
در آغاز گفته شده وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ ، از اين سخن چنين استنباط مىكنيم كه حج بايد فقط براى خدا باشد و نه چيز و يا كسى ديگر. بىمناسبت نيست كه بدانيم مطلب بهطور عموم عَلَى النَّاسِ و به صورت جملۀ اسميه بيان شده و سپس بدان تخصيص داده شده است؛ مَنِ اسْتَطاعَ و اين خود دليلى است بر وجوب حج؛ زيرا تفصيل بعد از اجمال است؛ يعنى ابهامى است كه بعد تبيين شده، يعنى جمله در آغاز به صورتِ مُجمل و سپس به تفصيل آمده است و تمام اينها براى مزيد تحقيق و تقرير است. با توجه به اينكه به قول فاضل 1مقداد از جملۀ پايانى آيۀ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمِينَ چنين استنباط مىشود كه خداى بزرگ، ترك حج را از اعظم كبائر شمرده است و در رديف كُفر؛ يعنى از ترك حج به كفر تعبير شده كه چيزى هم بدتر از آن نيست.
به عبارت ديگر در پايان آيه، به جاى اينكه مثلاً گفته شود: «مَنْ لَم يَحجّ. . .» براى تأكيد بيشتر در حج و براى اثباتِ وجوب حج، براى مستطيعى كه حج نگزارد، گفته شده است: وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ عَنِ الْعالَمِينَ .
هركس وجوب حج را انكار كند و بدان كافر باشد، «فإنّ الله غنىٌّ عنه وعن حِجِّهِ وَعَمَلِهِ وَعَن جميع خَلْقِهِ» . 2خلاصه اينكه، عبارت مطلقِ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ را جملۀ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً مقيّد مىكند و به قول ابوالبركات ابن