16قشيرى مىگويد: «شريعت التزام عبوديت و حقيقت، مشاهدۀ ربوبيت است. لذا اگر شريعت مؤيد به حقيقت و اگر حقيقت مؤيد به شريعت نباشد قابل قبول نيست. پس شريعت قيام به تكليف و حقيقت شهود مقدّرات الهى است.» 1هجويرى نيز معتقد است كه «شريعت صحّت ظاهر و حقيقت حفظ حالت باطن است.» 2در كلمات صوفيان تطبيقاتى نسبت به مسألۀ سه عنصرىِ شريعت، طريقت و حقيقت صورت گرفته است. 3اين سه امر، مقتضاى سه امر ديگر است. به تعبير ديگر، شريعت اقتضاى رسالت، طريقت اقتضاى نبوت و حقيقت از اقتضائات ولايت است. همچنين شريعت مربوط عوام ناس و طريقت مربوط به خواص و حقيقت مربوط به اخص خواص انسانها است.
شريعت مقتضاى اسلام و طريقت مقتضاى ايمان و حقيقت مقتضاى يقين است؛ چنانكه كشف به شريعت، الهام به طريقت و وحى به حقيقت مرتبط است. همچنين علم اليقين، عين اليقين و حق اليقين مراتبى است كه بر آن سه مترتّب است. سه عالمِ ملك، ملكوت و جبروت و نيز سه عالمِ محسوس، نفوس و عقول در ارتباط با شريعت، طريقت و حقيقت مىباشد.
به هر تقدير، اينگونه تثليثها، مقتضاى تثليث در عالم خلقت است؛ زيرا عارفان را عقيده بر اين است كه آفرينش از فرد به سوى تثليث و از آن به سوى عالم كثرت مىباشد.
نتيجه آنكه، احكام شرعى و تكاليف دينى، ظاهرى دارند كه در شريعت ظهور پيدا مىكند و باطنى كه در طريقت و باطن ديگر كه در حقيقت تجلّى مىيابد. بر اين اساس، مىتوان گفت: حج هم ظاهرى دارد كه احكام شرعى آن را تشكيل مىدهد؛ مانند حج واجب و مستحب يا حج تمتّع، قِران و اِفراد يا احكام حجّ نيابتى يا واجبات و مندوبات حج.
همچنين تمام احكام شرع كه در باب حج مطرح است، داراى باطن بلكه بطون است، كه در روايات و احاديث و نيز ذوقيات عرفا به آنها اشاره شده است.
حج انفسى
حج، به معناى قصد است، 4و قصد بدون مقصود ممكن نيست. مقصد، حجّ بيتاللّٰه و كعبه است. كعبه دو قسم است؛ كعبۀ صورى و كعبۀ معنوى. آنكه بهدنبال صورت كعبه است، حج ظاهرى بهجاى آورده و از رسيدن بهباطن حج محروماست. به اينگونه حج، «حج آفاقى» مىتوان گفت. اما اگر مقصد حج، كعبۀ معنوى و بيت واقعى و حقيقى بود، «حج انفسى» حاصل