70خندۀ پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر رفتار خشن اعرابى با حضرت!
انسبن مالك گويد: در حال راه رفتن با پيامبرخدا صلى الله عليه و آله بوديم و بر دوش حضرت بُرد نجرانى، داراى حاشيه خشن و زبر بود. عربى بيابانى از راه رسيد و با سرعت، رداى حضرت را كشيد؛ بهطورى كه وقتى به گردن پيامبر صلى الله عليه و آله نگاه كردم اثر حاشيۀ برد را ديدم. اعرابى در حال گفت: اى محمد، فرماه بده مقدارى از مال خدا، كه نزد تو است به من بدهند. پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به اعرابى كرد و خنديد و آنگاه دستور داد چيزى به او بدهند! 1گريۀ پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام رحلت:
پيامبرخدا صلى الله عليه و آله هنگام احتضار، كه در بستر بود، خطاب به على عليه السلام فرمود: «. . . وقت جدايى من و تو است، تو را به خدا مىسپارم، اى برادر. همانا پروردگار، آنچه نزد اوست برايم برگزيده و گريه و اندوه من براى تو و اين (اشاره به دخترش فاطمه عليها السلام) است، كه بعد از من (حق شما را) ضايع خواهند كرد. مردم تصميم بر ستم شماگرفتهاند و شما را به خدا مىسپارم. . . چيزهايى به دخترم فاطمه سفارش كرده و او را مأمور كردهام كه به تو برساند. آنها را عملى كن كه او (فاطمه) بسيار راستگو است.»
خدايا! روز را به پايان مىبرم در حالى كه از ظلمهايم به عفو تو، از گناهانم به مغفرت تو، از ترسم به امان تو، از ذلّتم به عزّت تو، از فقرم به غناى تو، از صورت فرسوده و فانىشوندهام به چهره و وجه باقى و كريمانۀ تو پناه مىآورم!
سپس فاطمه را در آغوش گرفت و سرش را بوسيد و فرمود: پدرت فداى تو باد، فاطمه!
در اين هنگام صداى گريۀ فاطمه عليها السلام بلند شد. پيامبر بار ديگر او را در آغوش گرفت و فرمود: «به خدا سوگند خداوند انتقام تو را خواهد گرفت و به خاطر غضب تو غضبناك مىشود، پس واى بر ستمگران!»
باز هم اشگ از ديدگان پيامبر جارى شد. على عليه السلام فرمود: به خدا سوگند گمان كردم كه پارهاى از تنم جدا شد و رفت! به خاطر اينكه (ديدم) پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدر گريه كرد كه اشگهايش مانند قطرات باران سرازير شد، تا حدّى كه محاسن او و پارچهاى كه بر او بود، تر شد و او همچنان به فاطمه عليها السلام چسبيده بود و جدا نمىشد و اين در حالى بود كه سر او بر