17به رؤيت خانه كه خداوند آن را به خود اضافت كرده است، غذاى تن و مشرب جانش گشته بود» .
عرفا اين حالت را «جمع» ناميدهاند. 1با آنكه حج نزد عارفان جايگاه ويژهاى داشته است، پارهاى از مسائل؛ از جمله رعايت حق مادر سبب مىشده كه حج در اولويّت دوم قرار گيرد؛ مثلاً دربارۀ ابو حازم مدنى، كه مقتداى بعضى از مشايخ بود و عمرو بن عثمان از وى روايت مىكند، آوردهاند كه:
«يكى از مشايخ گويد: به نزديك وى اندر آمدم، وى را يافتم خفته، زمانى ببودم تا بيدار شد، گفت: اندر اين ساعت پيغمبر را به خواب ديدم كه مرا به سوى تو پيغام داد و گفت:
حق مادر نگاه داشتن بهتر از حج كردن، بازگرد و رضاى دلِ وى بجوى. من از آنجا بازگشتم و به مكه نرفتم. از وى بيش از اين مسموع ندارم.» 2بزرگترين اهل معرفت، مجتهدترينِ ايشان باشد اندر اداى شريعت و با رغبتترين اندر حفظ سنّت و متابعت و هركه به حق نزديكتر بود، بر اوامرش حريصتر بود و هركه از وى دورتر بود از متابعت رسولش دورتر بود و معرضتر.
گاهى عرفا بدون آنكه چهارپايى همراه داشته باشند و يا زاد و توشهاى با خود بردارند، به سفرِ حج دست مىزدند و آن را نشانۀ «توكّل» مىدانستند. آنان در اين سفر، تنها و تنها اعتماد و اتّكايشان به خدا بود و حتّى همنشينى با «خضر» را نمىپذيرفتند و آن را اتكاى به غير خدا و خلاف توكّل مىدانستند. كشف المحجوب دربارۀ «ابراهيم خواص» كه اندر توكل شأنى عظيم و منزلتى رفيع داشت، چنين آورده است:
«ابراهيم خواص را پرسيدند از حقيقت ايمان، گفت: اكنون اين را جواب ندارم، از آنچه هر چه گويم عبارت بود و مرا بايد تا به معاملت جواب گويم. اما من قصد مكّه دارم و تو نيز بر اين عزمى. اندر اين راه با من صحبت كن تا جواب مسألۀ خود بيابى. گفتا: چنان كردم، چون به باديه فرو رفتم هر شب دو قرص و دو شربت آب پديد آمدى؛ يكى به من