16بايزيد بسطامى
فُلك معرفت و مُلك محبت ابويزيد طيفور بن عيسى البسطامى (رض) از جُلّۀ مشايخ بود و حالش اكبر جمله بود و شأنش اعظم ايشان بود، تا حدّى كه جُنيد گفت (رح) : «أبو يزيد منّا بمنزلة جبرئيل من الملائكة» ؛ «ابو يزيد اندر ميان ما چون جبرئيل است از ملايكه» و جدّ او مجوسى بوده و از بزرگان بسطام، يكى پدر او بود و او را روايات عالى است اندر احاديث پيغمبر (عم) و از اين ده امام معروف مر تصوّف را، يكى وى بوده است و هيچكس را پيش از وى اندر حقايق اين علم چندان استنباط نبوده است كه وى را، و اندر همه احوال محبّ العلم و معظّمالشريعه بوده است، به حكم آنكه گويند گروهى مر مدد الحاد خود را، موضوعى بر وى بندند. . .
و از وى مىآيد (رض) كه گفت: يك بار به مكّه شدم، خانه مفرد ديدم، گفتم حج مقبول نيست كه من سنگها از اين جنس بسيار ديدهام. بار ديگر برفتم، خانه ديدم و خداوند خانه ديدم. گفتم كه هنوز حقيقت توحيد نيست، بار سه ديگر برفتم، همه خداوند خانه ديدم و خانه نه، به سرّم فروخواندند: يا بايزيد اگر خود را نديدهاى و همه عالم را بديدهاى، مشرك نبودى و چون همه عالم نبينى و خود را بينى مشرك باشى. آنگاه توبه كردم و از ديدن هستىِ خود نيز توبه كردم و اين حكايتى لطيف است اندر صحّت حال وى و نشانى خوب مر ارباب احوال را واللّٰه اعلم. 1هجويرى در اين كتاب حكايتى از ابوطالب حَرَمى نقل مىكند كه بيانگر احترام ويژۀ عرفا به اين سرزمين پاك و مقدس است. وى مىگويد:
«بوطالب حرمى چهل سال به مكه مجاور بود، اندر مكه طهارت نكرد، هر بار از مكه، به طهارت، از حدّ حرم بيرون آمدى، گفتى زمينى را كه خداوند تعالى به خود اضافت كرده است، من كراهيّت دارم كه آب مستَعمل من، بر آن بريزد.» 2هجويرى در حكايت ديگرى آورده است:
«يكى از مشايخ گويد (رح) : درويشى به مكه اندرآمد و اندر مشاهدت خانه يكسال نشست كه نه طعام خورد و نه شراب و نه بخفت و نه به طهارت شد، از اجتماع همّتش