63اثبات مىكند هرچند خدا از ظهور بيشترى برخوردار است، اما بنابر نظريۀ بعدى، اصلاً غيرخدا را ظهورى جز ظهور خدا نيست و هرچه ظهور است از آنِ اوست، لذا بايد جملۀ سيدالشهدا عليه السلام را چنين معنى كرد كه آيا غير تو ظهورى دارد كه آن ظهور مال تو نباشد، البته مىتوان اين دو نظريه را به يكديگر بازگرداند و تشكيك در مراتب وجود را همان تشكيك در مظاهر آن دانست.»
آنگاه ايشان تفسير سوم از وحدت وجود كه وحدت شخصى وجود است را مطرح كرده و در ادامه مىافزايد:
«به نظر ما معناى صحيح عبارت منقول از دعاى عرفه، از طريق اين قول نمايان مىشود و كفۀ سخن عارفان و اصل و نتيجۀ حكمت متعاليه نيز همين قول است اما درك معناى آن، به مقدّمات فلسفى و عرفانى بسيار نيازمند است و بايد مواظب بود تا به دام قول به حلول خدا در جهان يا اتحاد خدا با جهان گرفتار نيايد.» 1در شمارۀ بعدى مجلّۀ مشكوٰة (83) 2آقاى دكتر ركنى يزدى بر استفادۀ نويسنده از دعاى عرفه اعتراضاتى وارد كردهاند كه البته بيشتر به رد و انكار نظريۀ وحدت وجود بر مىگردد و چيزى در مورد استنباط نويسندۀ مقالۀ «عرفان سيدالشهدا عليه السلام از دعاى عرفه» به ميان نياورده، در هر حال، آنچه مهم است، عدم صحّت انتساب اين ذيل به حضرت سيدالشهدا است و اگر نويسندۀ محترم درصدد اثبات مسألۀ وحدت وجود است (آن هم به هر تفسيرى كه لحاظ شود) ، بايد از راه ديگرى ريشههاى آن را در كلمات معصومين عليهم السلام بيابد، نه در كلام ابن عطاءاللّٰه كه مسلماً از پيروان اين مسلك است.
نكتۀ در خور توجه در مقالههاى دكتر فرقانى، تنبّه ايشان به ناسازگارى عبارتهاى ذيل دعا با ساير كلمات و ادعيۀ معصومين عليهم السلام است و ديگر توجه ايشان به مسائل زبانشناختى و دقت در تولّد لغات در هر دوره است. ايشان مىنويسد:
«نبايد به صرف ناسازگارىِ ظاهرى، بخشى از ادعيه با روايات، از صدور آن از معصومين عليهم السلام ترديد روا داشت، بلكه اين ترديد بايد مستند به تشكيك در وثاقت راويان، بخشهاى زبانشناختى دقيق، ناسازگارى با آيات قرآن يا ناسازگارى با عقل باشد.» 3ايشان در بخش ديگر، تنها به يك مورد از مواردى كه ادعاى ناسازگارى زبانى با ساير