28گذاشت. چون نيك نگاه كردم ديدم همان هميان من است كه از من گم شده بود. از غايت شادى نتوانستم چه كنم. گفتم: مگر تو فرشتهاى؟ گفت: نه، من مال تو را پيدا كرده بودم و چند سال است به رنج تمام آن را نگاه داشتم. در شب اوّل خواستم بدهم. ترسيدم كه از شادى هلاك شوى! پس او را دعاى خير نموده، به دولت رسيدم.
نهم آنكه، [ در وقت سفر ] خوش خُلق و گشادهرو و شيرين كلام باشد و مدارا و رفتار را با اهل قافله و رفقا و جَمّال 1و سايرين پيشۀ خود قرار دهد و به هر چيز مختصرى به مقام ايرادگيرى و مؤاخذه نيايد و متحمّل زحمات رفقا باشد؛ از هر جهت چابكى كرده، كار خود را پيش ببرد و كَلِّ ديگران نباشد و از لغو گفتن و خروج از طاعت و جِدال و خصومت پرهيز كرده، خود را نگاه دارد؛ چنانكه [ خداوند ] در كلام مجيدى مىفرمايد: فَلاٰ رَفَثَ وَ لاٰ فُسُوقَ وَ لاٰ جِدٰالَ فِي الْحَجِّ 2و تمامى اين صفات مذمومه، منافى است و ضدّ است با غرض شارع از حج، و مشغول كننده است انسان را از اعمال خير.
دهم آنكه، ژوليده و متواضع و مُنكسِر باشد و خود را در راه زينت ندهد و ميل به اسبابى كه باعث فخر و خودنمايى است ننمايد و اگر تواند پياده رود؛ خصوصاً در مشاعر معظّمه؛ يعنى از مكه به منا و مشعر و عرفات، به شرط آنكه مقصود او از پياده رفتن صرفۀ اخراجات 3نباشد، بلكه غرضش زحمت و مشقّت در راه خدا باشد و اگر مقصود صرفهاى باشد و وسعت هم داشته باشد. سوارى بهتر است و همچنين از براى كسىكه پيادهروى باعث ضعف از عبادت و دعا شود سوارى بهتر است.
يازدهم آنكه، هر روز بر فقرا اطعام كرده و تصدّق نمايد 4كه باعث رفع بليّه و زيادى عمر و قبول عمل و محفوظ بودن جان و مالش باشد.
تبصره: از عبداللّٰه مبارك منقول است كه گويد: سالى به حج مىرفتم، از قافله عقب ماندم، در بين راه زنى را ديدم تنها در صحرا نشسته، مىگويد: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذٰا دَعٰاهُ. . . ، 5عبداللّٰه گويد: همينكه اين را شنيدم، نزد وى رفته، پرسيدم: كيستى؟ اين آيه را خواند: وَ قُلْ سَلاٰمٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ، 6سلامش كردم، گفت: سَلاٰمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ، 7پرسيدم تو جنّى يا انس؟ گفت: وَ لَقَدْ كَرَّمْنٰا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْنٰاهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ ، 8گفتم: از كجا مىآيى؟ گفت: يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرٰائِبِ ، 9گفتم: به كجا مىروى؟ گفت: أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ يُعِيدَكُمْ فِيهِ تٰارَةً أُخْرىٰ ، 10گفتم: سؤال من آن است كه از