20محقّقان نيز در تفسير آيۀ وَ مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاّٰ لِيَعْبُدُونِ 1گفتهاند:
«لِيَعْرِفُونَ» . 2كسى كه معرفت و تخلّق را يكجا جمع كند، به قرب الهى نايل شده، چون هر درجه از معرفت، انسان را به درجهاى از تخلّق مىرساند و درجهاى از تخلّق، او را به مرتبهاى از معرفت نايل مىكند و كمال تقرّب حاصل مىگردد؛ چنانكه ساعى از صفا متوجّه مروه مىشود و ا ز مروه متوجه صفا، و اين امر چند مرتبه تكرار مىشود.
در حديث قدسى آمده «مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعاً وَ مَنْ أَتَانِي مَشْياً أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً» ؛ 3«كسىكه يك وجب به من نزديك شود، يك ذراع به او نزديك مىشوم و كسى كه يك ذراع به من نزديك شود، يك باع نزديكش مىشوم، كسى كه به سوى من گام بردارد، به سويش هروله كنان مىشتابم!»
كسى كه «تخلّق» و «معرفت» را يكجا جمع كند، به قرب الهى رسيده يا به مروه نايل شده، كه سنگ يا چوبى است و از آن آتش بر مىخيزد كه آهنش عمل است. كنايه از اينكه: اگر از بدن آدمى عمل صادر شود، آتشى است كه از وادى مقدس برخاسته و عمده صفاى معرفت است كه با آن شهود حاصل شود و در اين مقام نيز همراهى با عمل براى معبود، ضرورى است؛ چنانكه ساعى از صفا به مروه حركت مىكند.
خلاصه، بدون عملِ صالح، كمال به دست نمىآيد. كسى كه ميان صفا و مروه سعى انجام مىدهد، در حقيقت مانند كسى است كه در درگاه پادشاهى آمد و شد مىكند و اظهار خلوصِ خدمت مىنمايد و به اميد استخدام و عنايت از جانب او؛ بار دوم كه