43پس از آن هجرتِ تاريخى، هرازگاه به ديدار آنها مىشتافت، تا اينكه اسماعيل جوانى برومند شد كه ابراهيم به كمك او خانه كعبه را ساخت. آنها خود اعمال حج را به جاى آوردند و ديگران را هم به اين فريضۀ مقدس فراخواندند.
ابراهيم پس از تحمل سختىهاى بسيار و مبارزاتى كه با مشركين و كفار در طول زندگى صد سالهاش پشت سر گذاشته بود، درست هنگامى كه فرزند جوانش بهترين و شيرينترين ايام زندگى خود را مىگذراند، سختترين آزمون را تجربه كرد. او اين بار از جانب خدا فرمان يافت كه با دست خود فرزند جوانش را در راه دوست قربانى كند.
ابراهيم در كمال تسليم و رضا، مهيّاى انجام تكليف شد. همه چيز آماده شده بود و پدر و پسر راهىِ سرزمين منا يا قربانگاه شدند.
اسماعيل رو به قبله سر برزمين گذاشت و ابراهيم هم در اطاعت از امرِ حق، كارد بر گلوى فرزند گذاشت تا بدون ترديد و دودلى تكليف خود را انجام دهد كه ناگاه ندا رسيد: «ابراهيم تو مأموريتت را خوب انجام دادى دست نگهدار.» 1و ابراهيم در كمال ناباورى قوچى را در چند قدمى خود ديد كه آمادۀ ذبح شدن است. آرى خداوند وقتى كه اوج تسليم و رضا را در وجود اين پدر و پسر ديد ذبيحهاى را به جاى اسماعيل فرستاد و ابراهيم به لقب خليل مفتخر شد.
از آن زمان عمل قربانى كردن سنتى شد در اعمال حج كه هرساله در اين روز حجاج گوسفندى را قربانى مىكنند.
و امروز نوبت تو است تا خود را بيازمايى - كه در مقام دوستى، اطاعت و تسليم تا كجا قدم برمىدارى. زمانى كه ابراهيم از جگر گوشهاش مىگذرد و حاضر است او را در راه دوست قربانى كند.
آيا تو حاضرى اندكى از مال خود را از روى رضا و تسليم، بدون بخل و تنگ نظرى از خود جدا كنى و با بريدن گلوى آز و طمع هديهاى در خور را نثار دوست كنى؟ !
همان گونه كه خدا فرموده، از پوست و گوشت و خون آن چيزى به خدا نخواهد رسيد. بلكه تقوا و پرهيزگارى و فرمانبردارى تو است كه خدا را خشنود مىكند و نردبان ترقى تو خواهد شد. 2حلق: اوج خضوع در برابر حق
سومين و آخرين عملى كه حجاج روز دهم ذى حجه در سرزمين مِنا بايد