7سيستمها، مجموعههاى زنده و مشخصاً ارگانيسم انسانى باشد. اما به نظر مىرسد وجوه فوق مادّىِ ارگانيسم انسان در چارچوب چنين برداشتى از سيستم وجودىِ انسان قابل تفسير نيست؛ به بيان ديگر، انسانبهعنوانيك سيستم يا مجموعۀ مادى - معنوى، مختصّاتى فراتر و پيچيدهتر از يك سيستم زندۀ جانورى دارد كه با ساز و كارهاى بيوشيميايى تفسير پذير است.
پارهاى جامعهشناسان كه براى «جامعه» و «تاريخ» نيز هويتى مستقل قائل شدهاند، گاهى دچار چنين خطاى تطبيقى ميان انسان و ديگر ارگانيسمهاى زنده گرديدهاند.
درست است كه كُنشِ جامعه و حركت تاريخ، از منطق خاصى پيروى مىكند كه بىشباهت به منطق سيستمى در ارگانيسم زنده نيست امّا عنصر فرامادّى وجود انسان، جنبههاى والاترى را در رفتار جامعه و تاريخ به ما نشان مىدهد.
مهمترين و شاخصترين ويژگىِ نظريۀ سيستمى اين است كه فلسفۀ وجودى اجزاى يك مجموعه را موكول به فلسفه غايى كلّ آن مجموعه مىداند و كارآمدى و نقشآفرينى مجموعه يا سيستم را حاصل هماهنگى و همبستگى متقابلِ كنشِ اجزاى آن مىانگارد.
به طور خلاصه ويژگىهاى نگرش سيستمى بدين شرح است:
1 - هدفمندى كلّ مجموعه
2 - هدفپذيرى اجزاى مجموعه
3 - ارتباط متقابل اجزا با يكديگر و با كلّ مجموعه
4 - بازخورد يا فيدبك؛ يعنى سازوكار تعادلبخش در رفتار اجزاى مجموعه.
نگرش سيستمى در قلمرو راهبرى و مديريّت اجتماعى، يكى از كاملترين الگوهاى ساماندهى و اصلاح و توسعۀ جامعۀ بشرى به شمار مىرود.
با آنكه اديان توحيدى و به ويژه كاملترين آنها؛ يعنى اسلام، از قرنها پيش با چنين رويكردى در ميدان رستگارى و كمال انسان پا نهادهاند امّا دانش بشرى تنها در سدههاى اخير توانسته است چنين منطقى را در مواجهه با واقعيات پيرامونىِ خويش و به ويژه در قلمرو حيات اجتماعى دريابد و به مثابۀ كشفى بزرگ و كارگشا به كار بندد.
نگرش جهانشمول
تلقّى واحد از هويّت تاريخى انسان،