8فارغ از زمان تاريخى (تقويمى) ، مكان تاريخى، تحولات تاريخى و به طور كلّى آنچه به دگرگونىها و گونهگونىهاى ظاهرى و عَرَضى هويت انسان مربوط مىشود، اساس و پايۀ نگرش جهانشمول است. در جهان بينى توحيدى اسلام، اعتقاد بر اين است كه تمامى انسانها، بىهيچ استثنا، بر فطرت آفريده شدهاند. فطرت، مقولهاى بىزمان و غيرتقويمى است. در عين حال فطرت همزاد وجود نوعىِ انسان است. پس فطرت، يك مقولۀ تاريخى به مفهوم ذاتى و پايدار و لايتجزّاى وجود انسان است.
تاريخ بشر در عرض و طول زمانى و جغرافيايى، جلوهگاه پاسخ او به «عهد الست» است. آغاز جهانشمولى فطرت را، همان لحظۀ بىزمانِ «عهد الست» بايد دانست.
در نگرش جهانشمول، تمامى مظاهر و تطوّرات و تكثّرات فرهنگى، اجتماعى، آيينى و حتى سنّتهاى اخلاقى، جانمايهاى از آن فطرت نخستين دارند.
پس سرانجام مىتوانند زبان مفاهمهاى با يكديگر بيابند و به آن نقطۀ مشترك؛ يعنى هويت تاريخى عهد الست برسند.
جهانشمولى نيازمند يك «مثال آرمانى» يا يك «نمونۀ مطلوب» از انسان و جهان و مناسبات اين دو عالم صغير و كبير است. مفهوم حقيقى جهانشمولى چيزى جز «جهانى تلقى كردن انسان» و «انسانى تلقى كردن جهان» نيست.
گرچه طرح نگرش جهانشمول در دهههاى اخير به شدّت مورد تعرّض و نقد فلسفۀ «پُست مدرن» قرار گرفته امّا همگان مىدانند كه «پُست مدرنيزم» واكنشى تفريطكارانه و قابل پيشبينى نسبت به افراطكارىهاى فلسفۀ مدرنيزم است.
«نفى تمامى احكام عام و جهانشمول فلسفى و اخلاقى و علمى» از سوى جريان فلسفى پُست مدرن در واقع نفى غرب سالارى فرهنگى و فلسفى و اخلاقى و علمى است.
از آنجا كه اساس نگرش جهانشمول، وحدت و يكسانى فطرتهاست، پس آيين مبتنى بر فطرت، آيينى جهانشمول و منطبق بر هويت تاريخى انسان است.
به طور خلاصه ويژگىهاى نگرش جهانشمول بدين شرح است:
1 - اعتقاد به هويت تاريخى انسان
2 - وحدت فطرى انسانها
3 - يگانگى نظام معنايى در جهان بشرى